خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر (صفحه 6)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

شعر “عاشقی” نوشته‌ی فلورابلا اسپانسا

فلورابلا اسپانسا «Florbela Espanca» شاعر زن پرتغالی، در سال ۱۸۹۴ میلادی در ویلا ویچوسای پرتغال متولد شد و در سال ۱۹۳۰ در سن ۳۶ سالگی در اثر خودکشی درگذشت. او به خاطر اشعار اروتیک و فمنیستی‌اش شهرت داشت. او سال‌ها …

بیشتر بخوانید »

شعر «رکوئیم برای اولین‌روز چوب‌لباسی عریان…» از «محمد رضایار»

باد چرا عریان‌ست از کنار این‌همه چوب‌لباسی که می‌گذرد در خیابان‌ها در خانه‌ی همسایه آن‌قدر لباس نبود که ترجیح دادند چوب‌لباسی‌شان را هیزم کنند تا گرم بمانند در سوختن خود پدرم چوب‌لباسی مؤمنی‌ست با همان لباس‌ها به خانه بازمی‌گردد که …

بیشتر بخوانید »

شعر “مجرم” نوشته‌ی مجید محمدی

«مجرم» مجرم‌تر از تو به عمرم ندیده‌ام و ندیده‌ای هرگز مثل من می‌کُشیم کسانی که دوست‌مان دارند تا به کسانی که دوست‌شان داریم زندگی ببخشیم این فضل و بخشش یازدهمین فرمانِ کدام نبی‌ست؟ که هرچه می‌کنیم خاک بر سر بخشیده …

بیشتر بخوانید »

معرفی و چند شعر از بیل آکا ویلیام اس. پیترز

بیوگرافی: بیل آکا ویلیام اس. پیترز (۱) شاعر و نویسنده‌ی آمریکایی و فعال اجتماعی‌ست. سابقه‌ی ادبی او به بیش از‌ ۴۵ سال می‌رسد. پس از انتشار اولین کتابش در سال ۱۹۷۲، به تألیف بیش از ۳۰ مجموعه شعرو‌ داستان‌ کوتاه …

بیشتر بخوانید »

شعر “پرانتز را باز کن” نوشته‌ی زهرا بوستانی

خود را در کجای شهر وصل کنم وقتی خیابان، جاسوسی‌ام را می‌کند گناه من نیست معشوقم باد، عقربه را تکان داد و نورها، پیشانی مادر را چین می‌اندازد زندگی‌مان، گودی‌پرانی است که باد به هر جهت می‌برد و به هیچ …

بیشتر بخوانید »

شعر «آخرین‌ بلیط» از «گراناز موسوی»

شبی که بلندترین راهِ شیری از تو می‌رقصید دکمه‌های صدفی به چه کار می‌آمد؟  سیاه پوشیده‌ام که سپیدم کنی  و گونه‌هایم را سرخ.  گولِ خامه‌دوزی‌ها را نخور هنوز همان غارنشین‌م که خدا با برگ مو خجالت‌م داد از وقتی رفته­‌ای …

بیشتر بخوانید »

چند شعر از سیمونز رابرتز (Symmons Roberts)

بیوگرافی: مایکل سیمونز رابرتز(۱)، شاعر و نویسنده انگلیسی است. او در سال ۱۹۶۳ در شهر پرستون استان لانکشایر به دنیا آمد و مدرک فلسفه و الهیاتش را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. از رابرتز تاکنون هفده مجموعه‌ شعر منتشر شده …

بیشتر بخوانید »

شعری از شاملو/ برگردان انگلیسی: مروارید اکبری احمد

آن که می‌گوید دوستت دارم خیناگر غمگینی‌ست که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را ، زبان سخن بود… هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من عشق را ،ای کاش زبان سخن …

بیشتر بخوانید »

یک شعر از «اسماعیل علی‌پور»

هیچ هم اتفاقی هیچ هم اتفاقی نیست آمدن این گنجشک‌ها روی شاخه‌های من دارند چیزی چیزی دارند می‌گویند زیر دست من و این درختان که افتاده‌اند پشت‌ سر هم ردیف هیچ فعلی ندارند و هیچ فعل فرقه‌ای هم ندارم من …

بیشتر بخوانید »

شعر “اگر برای تو رخ دهد” نوشته‌ی ماریکه لوکاس ریج نولد

“اگر برای تو رخ دهد” چطور به خواب می‌روی وقتی گوسفندی را گرفته‌ای زیر؟ نشسته بر لبه‌ی تخت دست‌های سردت را مثل استیکی خام گذاشته‌ای بر چشم و می‌لرزی به خودت دست‌ش نصف پرتقالی که زانویت را فشار می‌دهد محکم …

بیشتر بخوانید »

شعری از خالد بایزیدی(دلیر)

‌بی‌آنکه زانویت را روی گلویم بفشاری من ازبدو تولدم سیاهی رنگم آویزه‌ی گلوبند خورشید است و فریادم هراس هرروزه‌تان است که سیاهی‌ام از سپیدی نشان دارد و دریچه‌ای است رو به نور و روشنایی برای سیاهان و جورج فلوید

بیشتر بخوانید »

شعر “مرد کامل” نوشته‌ی هایا ایستر

“مرد کامل” بر کوهی اگر پیاده‌ام‌ کنی سر می‌زنم به اجداد مقدس‌م جیغ جغد را گریه می‌کنم تنه‌ی درختان را بغل می‌چکد سینه‌هایم بر ریشه‌ها از بینی‌ام بالا می‌رود شهد می‌آمیزم بذرت با خونم طوفان‌های بزرگ را صدا می‌زنم که …

بیشتر بخوانید »