” Landlord ” با یکتن و چندی زیادی اهل سفرم تنی چند که تراشیده بودند برام در آتن چنان شعله میکشد که هرچه دورتر داغ تر و هرچه دیرتر گود تر اند اندوه من از روز بعدی چاقتر درفضای ابرم …
بیشتر بخوانید »شعر “به سلامتی باغهای معلق انگور” نوشتهی الیاس علوی
«به سلامتی باغهای معلق انگور» خدا کند انگورها برسند جهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند و محمّد علی بعد از هفده سال مادرش را ببیند و آمنه بعد از هفده …
بیشتر بخوانید »شعر پای در خاطرات برنج از بیژن نجدی
پای در خاطرات برنج دویدیم و دویدیم بی آنکه خاک بگذرد از زیر پای ما و رؤیایی فراز سر سر کوهی رسیدیم که نقره از ماه روایتی میگفت از یک مرد دهاتی پای در خاطرات برنج شانه با شاخهی گندم …
بیشتر بخوانید »شعر قرار ما نه همین بود از منوچهر آتشی
«قرار ما نه همین بود» پارس کن سگ! مگر قرار ما نه همین بود که تو حضور غریبه را به من بچکانی/ بترسانی؟ پشت در است نمیشنوی؟ _ بویش را ! پشت در است و میتواند بی زحمتی عبور کند …
بیشتر بخوانید »