خانه / شعر / شعر پای در خاطرات برنج از بیژن نجدی

شعر پای در خاطرات برنج از بیژن نجدی

پای در خاطرات برنج

دویدیم و دویدیم
بی آنکه خاک بگذرد از زیر پای ما
و رؤیایی فراز سر
سر کوهی رسیدیم
که نقره از ماه روایتی می‌گفت
از یک مرد دهاتی
پای در خاطرات برنج
شانه با شاخه‌ی گندم
سه‌تا خروس خریدیم
با سکه‌ی سرد ماه
یکی‌ش دوید تو باغچه
با چینه‌دانی پر از براده‌ی شیشه
یکی‌ش پرید رو تاقچه
تندیس بال گشوده‌ی خروسی شد
با چشمانی خالی از سفیدی صبح
چندتا خروس می‌مونه!؟

بیژن نجدی
از نشریه ادبی کادح ش۱

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *