خاطره میشوم تو را داد میکشند درختها و گنجشکها بر فراز خانهیمان آوازهای مرده را تو میمانی میان راه من کنار دستهایت دردهای تازهای پیدا میکنم قسم به اصفهان که نصف جهان در اندوه زایندهاش آه میکشند قسم به دلگیری …
بیشتر بخوانید »شعر “بیکاری” نوشتهی میلاد خدابخشی
“بیکاری” معلم بیکار بود مدرسه بیکار و پدر هم وقتیکه او و برادرش را کاشت تنها زخمی که مادر برداشت کاری بود هنوز که هنوز است از نوکِ پستان اشک میریزد برای امید که بیکاری او را کُشت و ابراهیم …
بیشتر بخوانید »ترجمهی کوردی شعر “باد ما را خواهد برد” از فروغ فرخزاد/ برگردان: هلاله محمدی
باد ما را خواهد برد در شب کوچک من، افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی مینگرم من به نومیدی خود معتادم گوش …
بیشتر بخوانید »شعر «تیر خلاص» از مریش
تیر خلاص عمود بر تیرک ستاره شماره می… مثل وقتی که شب در تاروپود پتو قاصدی میشد که پر میداد رویا را گوش در چهارگوش تیر میکشید یک، دو، سه…. تمام نمیشد زوج یا فرد حلقهها بی انگشت حک شده …
بیشتر بخوانید »نقد شعری از حسین نظریان، منتقد پویان فرمانبر
این چمدان لعنتی کوچکتر از آن است که تمام خاطرهها در آن گنجانده شود کوچکتر از آن که تمام زیباییات را به خاطر سپرده باشم در این اتاق کوچک دردها بزرگ به نظر میرسند مردها کودک مرزها کوچک بیشک تردید …
بیشتر بخوانید »شعر ناکجا از مرجان دشتی
“ناکجا” نزدیکتر بیا من خانه توام و صخره نبضم که میزند بالا نزدیکتر بیا خاک دروغی از جنس زمین است که راست راست آدم میبلعد اما تو خاک نیستی خاکی نیستی که در گور تمام شوی از آب آمدی که …
بیشتر بخوانید »شعر نقطه نیست آغاز از پویان فرمانبر
«نقطه نیست آغاز» تنهاتر از میهمان افتادهای در این خانه و با اینکه هرکس خو کرده به یک دیوار میزبان هنوز جای دیگریست و پر نمیشود خالیش تنها دو چشم خیره که افتاده بیرون صورت با دیرترین دستش نزدیکترت… …
بیشتر بخوانید »شعر سکسکه از ایمان رحمانی
خانم؟ اجازه میدهید اینجا؟ با لقمه چرب و چیلی که برایم گرفته چه کنم! صدایی که تند از گوشم میگذرد دعوتم میکند به نشستن کمی طول می کشد صدای نشستنام را بنشانم به حرف میگیرم او را و دستم را …
بیشتر بخوانید »