س مثل سیانور مثل سارا اونموقعها هرکدوم از بچه محلامون برای خودشون کسب و کاری دست و پا میکردن، یکی باقلوا میفروخت، اون یکی باقالی پخته، یکی چرخ دستی بستنی اجاره میکرد، اون یکی تو خیاطی حبیب آقا شورت و …
بیشتر بخوانید »داستان “دوشس و جواهرفروش” از “ویرجینیا وولف”
“دوشس و جواهرفروش” الیور بیکن در بالای خانهای مشرف به گرین پارک زندگی میکرد. او آپارتمانی داشت؛ صندلیها که پنهانشان کرده بودند، در زوایایی مناسب قرار داشتند. کاناپهها که روکی برودری دوزی شده داشتند، درگاه پنجرهها را پر کرده بودند. …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه تصورات جنسی یک شئ از امیر علی پور
در طول چهارصد و هشتاد و هفت روز اخیر این احتمالن سیصد و پنجاهمی بود. از اتاق پرو درآمده و از دور میدیدمش. کاش میشد بدن لختاش را زیر آنهمه لباس را دید. میان نور زردِ فروشگاه حتمن جذابتر از …
بیشتر بخوانید »داستان ابر بارانش گرفته از شمیم بهار
سلام – گیتی دیروز که جمعه بود برگشت ولی خدا کند این کاغذ زودتر به دستت برسد چون قرار بوده دوازده روزی در یونان بماند که توی یکی از این جزایر الان هر چه فکر میکنم اسمش یادم نمیآید خلاصه …
بیشتر بخوانید »داستان شکستن تخممرغ پیش پای عروس از عارف حسینی
برایت اسفناج درست کرده بود، مزهی زهر مار میداد بس که نمک زده بود، خوشمزهترین غذایی بود که تا حالا خوردهای. میگفت عاشق لواشک است، لیسیدن را از او یاد گرفته بودی، یاد گرفته بودی که هرکاری را اگر کش …
بیشتر بخوانید »داستان سیگانوئو از ساحل نوری
سیگانوئو در کافهایی دنج، نبش خیابان هفتم چادوزو شهر کوچک ورناتو در ایالت فرداوانو، قاره پورنسیا، کرهی شصت و هشتم از کهکشان راه طلایی متمایل به بنفش نشسته بود و به کاغذ قهواییِ رنگ رو رفتهی روی دیوارها زل زده …
بیشتر بخوانید »