“کال” من اولین بارِ پدرم بودم دستِ کجِ لیلا دراز شد و سیب کال را… نرسیدم… من هر چه دویدم هر چه تیک هر چه تاک نرسیدم… مادرم ویاگرا پای درختِ سیب ریخت و من انحراف را به جان زاویهها …
بیشتر بخوانید »مقالهی ادبیات و نان از عارف حسینی
پیشتر از آن که چیزی، نان را بنویسم، بیشتر دوست دارم ادبیات را ورز بدهم. این گزاره و مفهوم را اگر جانی شایسته دهیم و پرداختی مناسب کنیم، یقین، آن طرف معادلهی فرضگرفته شده به سمتی راهش را پیدا میکند. …
بیشتر بخوانید »شعر نقاب از پویان فرمانبر
نقاب هیچ شعری مثل درواقع واقعیتر از چهطور بگویم نیست درواقع شاعر مثلْ نیست همان خالص که منطقن حرفی نمیزند تا حرفهای دیگری بزند ما گمشده در راهیم یعنی اینکه توراهیم و نمیشویم همانطور که میدانید شاید بزک حقیقتن تنها …
بیشتر بخوانید »یادداشت تلهها از بوکفسکی
امروز نسخه اولیهی کتاب جدیدم دستم رسید. یه کتاب شعر. مارتین میگه تقریبا ۳۵۰ صفحهای میشه. احتمالا شعرا منو بالا نگهدارن. بالای بالا. من دیگه یه قطار شدم که سوت زنان روی ریل در حرکته. یه چند ساعتی طول کشید …
بیشتر بخوانید »شعر سایه از نشه یاشین
سایه خاطره، کشتی در حال دور شدنست. زمان محو کنندهست دختربچهها از زمینلرزه، توفان و تندباد از اینها میگذرند کوچهها هم، خانهاند حتا شاید غریبههایی تو را عزیزتر بدارند حقیقت را دل، بیان میکند. با رفتن پاپاها کودکان، سایهی خود …
بیشتر بخوانید »