رضا زاهد نیستیم هنوز هم من نیستم و نمیدانی چه طور شد که تو پیدا شدی پیش از اینکه هر دو گم شده باشیم * لابد خیال میکنی کار تو بود که پیدا شدی اگر بود پس رضا زاهد چه …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه”کشتارگاه” نوشتهی عرفان طبیبچی
مورچهها از زیرِ درِ توالت بیرون میان، سوسکِ مرده، کاندوم، پاکت وینستون آبی، سناتور شرابی و خشاب ژلوفن رو رد میکنن و زیر مبل میرسن. هر ۵ دقیقه یهدونه خرس پاستیلی رو از زیر مبل بیرون میکشن. خرسا بعد مرگ …
بیشتر بخوانید »داستان “عبور” نوشتهی هانیه سلطانپور
سه روز پس از طلاقمان فهمیدم که تنهاتر نشدهام. و این همانچیزی بود که خوشحالم کرد اما هنوز حزن تنهایی مزمن سالهای گذشته روی سینهام سنگینی میکرد و وزنش را روی استخوانهای قفسهی سینهام حس میکردم. آدمها معمولا درباره تنهایی …
بیشتر بخوانید »شعر «خسرو خطر» از «بکتاش آبتین»
خسرو خطر صورت نرمی دارد سمبادهی پیر چه دیر افتادن چاقو از نفس چه زود ربود خالکوبی تو را از تن روزگار، ربود ببین چگونه مرگ تو را میکشد زمین همین؟! جنگ همیشه در کمین تو بود نبود؟ خط میکشند …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “النگوی هندی” نوشتهی محمدرضا سالاری
با نگاه اتوبوس را نگه داشت و سوار شد. به راننده سلام کرد و رفت ته اتوبوس، سلانه روی صندلی لم داد. از صفحه چهارده اینچ تلویزیون بالای سر راننده فیلم هندی پخش میشد. موهای راننده شوره زده بود. زن …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “گدا” نوشتهی غلامحسین ساعدی
۱ یه ماه نشده سه دفعه رفتم قم و برگشتم، دفعهی آخر انگار به دلم برات شده بود که کارها خراب میشود اما بازم نصفههای شب با یه ماشین قراضه راه افتادم و صبح آفتاب نزده، دم در خونهی سید …
بیشتر بخوانید »