خانه / شعر / شعری از «مهتاب محمدی راد»

شعری از «مهتاب محمدی راد»

تلفن زنگ می‌زند
سلام می‌کند
پیراهنم گیج می‌شود
هفت بار می‌دواندَم..
زیر پوستم جوی خون
خیابان‌ها تا قلبم
قلبم تا خیابان ها..
دستم فرار می‌کند تا باغچه
پایم را از دست داده‌ام
و اصلاً عجیب نیست..
ابری جیغ می‌کشد!
گوش هایم
حمله می‌کنند به رویای دو بادام
“بلند شو”
“بلند شو”
کسی ابرها را دعوت کرده…
دهانم از شاخه آویزان مانده
و این انار
روی زمین
سر من است
که چشمش را
جا گذاشته در دهان تلفن..
تلفن!
تلفن!
باید مرده باشد..‌

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *