سکوت، دستهگلی بود
میان حنجرهی من
ترانهی ساحل،
نسیم بوسهی من بود و پلک باز تو بود.
بر آبها پرندهی باد،
میان لانهی صدها صدا پریشان بود.
بر آبها،
پرنده، بیطاقت بود.
صدای تندر خیس،
و نور، نورتر آذرخش،
در آب آینهای ساخت
که قاب روشنی از شعلههای دریا داشت.
نسیم بوسه و
پلک تو و
پرندهی باد،
شدند آتش و دود
میان حنجرهی من،
سکوت دستهگلی بود.