بیوگرافی:
بیل آکا ویلیام اس. پیترز (۱) شاعر و نویسندهی آمریکایی و فعال اجتماعیست. سابقهی ادبی او به بیش از ۴۵ سال میرسد. پس از انتشار اولین کتابش در سال ۱۹۷۲، به تألیف بیش از ۳۰ مجموعه شعرو داستان کوتاه پرداخت و در این آثار افکارش را پیرامون مسائل عاطفی، روانی، آگاهی و انسانیت بیان کرد. تمرکز اصلی او عشق، صلح و تفاهم است.
بیل تنها نویسنده و شاعر نیست، او سخنرانی عمومی، مشاور، فعال اجتماعی، شخصیتی رادیویی، تولیدکننده رسانهای و هنرمند شعر اجرایی است. بیل، مدیر و ویراستار مجلهی کودک درون (۲) و نیز مدیر انتشارات موسیقی انجمن هیل (۳) است. او در بسیاری از انجمنهای نویسندگی و غیرنویسندگی به فعالیتهای بشردوستانه و کنشگرایانه معروف است و آثارش خوانندگان و طرفدارانی جهانی دارد.
بیل بطور ویژه، مشتاق شناساندن فرهنگهای مختلف در رسانههای جریان اصلی غرب است. او به این کار «ساختن پلهای فرهنگی» میگوید و نمونهای از آن را در «صداهایی از عراق و صداهای کردی» انجام داد.
آثار بیل در مجلههای زیادی همچون بیگ دِ مگزین(۴) نشان داده شده است، همچنین موفق به دریافت جایزهی شاعر منتخب سال در ۲۰۰۹-۲۰۱۰ از مجلات پن استروکس(۵)، اسپوکن ویژنز (۶)، کتورا (۷)، وی آر کریتیو پیپل (۸)، ام تایمز (۹) و بسیاری دیگر شد.
او همچنین جایزه انگور طلایی را دریافت کرد. تحت تاثیر این فضا، بیل شروع به نوشتن کتاب «کوزووی دلانگیز…رویاهای راهووس» (۱۰) کرد، که توسط فاحردین شهو (۱۱) به آلبانیایی ترجمه و در سال ۲۰۱۷ به سیستم مدارس راهووس معرفی شد. او همچنین نامزد جایزه شعر پولیزر در سال ۲۰۱۶ بود.
در سال ۲۰۱۷، سفرهای او به مقدونیه، استروماسا، تونس، کازابلانکا، مراکش، استانبول، رم، اردن، بیت لحم، مارصبا، رامالله، کرانه باختری فلسطین ، شیکاگو و ایالت ایلینویز ادامه یافت. در این سفرها، بیل بطور شگرف تحت تاثیر قرار گرفت و شعرها و نثرهای بسیاری نوشت که آثار سه مجموعهی آیندهاش را شامل میشود. «تونس عشق من» که خود را متعهد به نوشتنش میدانست، در سال ۲۰۱۸ در فستیوال «شعر کنار دریا» (۱۲) در موناسیت تونس معرفی خواهد شد. شعرهای «سفر …ردپاها و سایهها» (۱۳) و «هفت روز در فلسطین» (۱۴) ماجراهای کامل سفرش را از ۲ سپتامبر تا ۹ نوامبر ۲۰۱۷ بازگو خواهد کرد.
۱. Bill aka William S. Peters
۲. Inner Child
۳. Society Hill
۴. Big The Magazine
۵. Pen Strokes
۶. Spoken Visions
۷. Cattura
۸. We are Creative People
۹. Om Times
۱۰. O Sweet Kosovo…dreams of Rahovec
۱۱. Fahredin Shehu
۱۲. Poetry by The Sea
۱۳. The Journey…Footprints and Shadows
۱۴. Seven days in Palestine
نمونه شعرها:
۱٫باغ برابری
روزگاری روستایی بود
باغی داشت
هیچ نمیرویید مگر عشق
الهی بود میوهها
چیزی که میدانستند همه:
هرچه مال من از آن تو بود
فکری آمد ناگهان
که بعضی با ناراحتی خریدندش
من آن بودم که فرق داشتم با شما
و تمام ترسها
رسید روز موعود
زمانیکه تحقق یافت
این پیشگویی الهی
کودکان سراسیمه
و بعضی بهکار کشیده شده بودند
دیگران جدا میشدند از خود
بعضی شب را مهیا میکردند
و بعضی سکوت را نگه داشته بودند سخت
در فکر آنها
اینچیزها قیمتی بود
و همچنان که زمان گذشت
زندگی سابق از دست رفت
وقتیکه زندگی میکردند همه
به سادگی هم
و نخواهی دانست
حتی رشد فردیشان
نابود میشد
بیش از خوشحالیشان
مادر صدا زد زمین را
صدایی بیدارکننده
که برای عدهای نبود فقط
ولی تمام آنچه زن میدانست
پیش از سقوط
فراخوانده بود
حالا
پیشی گرفتهاند بعضی
پیش از پایانِ این داستان تخیلی که گفتم
اما در هر افسانهای
هدایای شیرینیست
که ممکنست
هرکس از بینش ببرد
پس لطفن بهخانه برگرد
بهباغی که به آن تعلق داری
جاییکه مساوی و معادلند همه
باغ برابری
جایی که نیازی در آن نیست
چراکه عشق
جاگرفته هرجا
برگردان: گروه ترجمهی آنتیمانتال
The Garden of Even
There once was a village
That had a Garden
Where nothing but Love ever grew
The fruits were Divine
What was mine was Thine
This was what everyone Knew
And then came a thought
Which some sadly bought
That i was different from you
And to all of dismay
Come forth the day
When this paradign then become true
The children were confused
And some were used
The further the seperation of self
And some gathered night
And hold on queit tight
For they thought that things were whealth
And as time went on
The old life was gone
When they lived simply as one
And wouldn’t you know
Even their personal grew
Was fading and almost done
But much to their mirth
The Mother called Earth
Gave an awakening call
It was not for the few
But all that she knew
She called befor the fall
Now some did transcend
Befor the end
Of this fictional story i tell
But whitin every myth
There is a sweet gifts
That each may come and dispel
So please come on back home
To the garden you’re from
Where all is balanced and square
The Garden of Even
‘Where there is no needin
For love indwells every where
۲٫ وقتی بهتو فکر میکنم
دلتنگم برای لمس کردنت
مثل آنچه قرنها پیش کردم
زمانیکه بال داشتیم
بسیار دور بهنظر میرسیدی
فکر میکنم با منی اینجا
و به آواز خاطره گوش میدهم
انگار که روحم میخواند
یک میلیارد سال نوری از هم جدا
هیچ برایم نیست
در برابر عشق پرفروغت
هنوز ساکن شده در نورِ درونم
هیچ غمی نمیبینم اینجا عزیزم
نه نباید در آغوشش بگیرم
برای شکوه زیبایی عشق
قلم بر صورتت زده تا ابد
پس به تو فکر میکنم
برای آتش الهام
و بزرگی رفعتی که حس میکنم
وقتی به تو فکر میکنم
لذت پرجلوهی انتظار
مدتهات بر افکار ملالانگیز پیروز شدهام
چراکه تو
تمام آنچه هستی که آرزو
و همیشه طلب میکردم
میرقصم در باغ
جاییکه پروانهها
باز میتابند خورشید مقدسشان را
میبینم حرکت سکون
و دگرگونی مهربانی را
مثل کودکی شدم در شنبازی کیهانی
قلعههایی ساختم
همانطورکه میخواستم
و با لبخند و اشکی مقدس
رویایم را عملی میکنم
وقتی تمام هستی ما
تمام چیزیست که هستیم
همانطورکه میدرخشیم بهروشنی
مانند یک قدرت واحد
شاید بهوضوح ببینند همه
وقتی بهتو فکر میکنم
برگردان: گروه ترجمهی آنتیمانتال
When i think of you
I am missing touching you
As i did a million aeons ago
When we had wings
You seem so far away
Though you are here with me
And i listen to song of remembrance
As my soul does sing
A billion light years apart
Is nothing at all to me
For your luminescent loving beauty
Still resides in my light within i see
No sorrow here my dear
Nay, i shall never it embrace
For the grandeur of love’s beauty
Is eternally etched upon your face
So, i think you for the fire
Of inspire…ation
And the magnificence of elation
I feel
When i think of you
The resplendent joys of anticipation
Have long over come any dismal thought
For you are all that i wished for
All i ever sought
So. I am dancing in the garden
Where butterflies reflect their Holy sun
And i observe the movement of stillness
And the metamorphosis of goodness i become
Like a childn in the Cosmic Sandbox
I build castles as i so deem
And with a smile and holy tear
I actualize the dream
When all of our essences’
Is the all of what we be
As we shine brightly as one
Energy , that all may clearly see
…when i think of you
۳٫ چشمهایش*
شوقی در آنها موج نمیزد
مثل دریایی آرام…
بیموج…
نگاه کردم اما نه پلک میزد
نه اعتنا میکرد
به زندگیای که با او گذر از خیابان میکرد
ظاهری مصمم
غمی دیدم اما
که سالها پنهان در آن شده
تسلیم زندگی شده بود
اما عوض میکرد حالت چشمهایش را
رگههایی از این آرامشِ دروغ
و چه بر سرمان میآمد
تغییر اگر میکرد پیشفرضها
انگار معلق شود حقی معین
مثل شادی
خنده
رقص
پایکوبی
کدام زندگیست که بیاورد دوام
و در آن
نرسد دست رنج به ما؟
در چشمهایش دیدم این را
تنها با یک نگاه
وقتی قدم در خیابان میزدم
روی موج ناگفتهها
روی دریاهای بشری
جایی که انسانیت
ستایش میکند اگزیستانسیالیسمش را
چشمهایش گفتند
چشمهایش…
برگردان: گروه ترجمهی آنتیمانتال
__________
*این شعر زمانی که در خیابانی در کرانه باختری رامالله فلسطین در حال قدمزنی بودم آمد و روحم را برد. برای چند ثانیه، زنِ روبنددار مسلمان فلسطینی را دیدم و نگاهم به او گره خورد، و آن لحظهی کوتاه، شعری شد به اسم… چشمهایش.
*Her eyes
They showed no emotion
Like a calmed wave-less sea
,I watched
,But she did not even blink
Nor focus on life
As it passed by her
On the street
,There was a quiet resolve
But I detected a subtle anguish
Endured for much too long
She had acquiesced
To some degree
,To the life she was give
But would some semblance of peace
Change her eyes
And what if the things
We so often
… Take for granted
Changed
It is as if it is a preordained right
,Such as joy
,Laughter
Dance
And celebrance
Took hiatus
What is a life endured
Beyond that place
Where pain visits us no more
I saw this in her eyes
With but a glance
As I was walking down the street
Upon the non spoken wave
Upon the human seas
Where our humanity
Perhaps acknowledges
It’s existentialism
Her eyes said it all
Her eyes
This poem came upon me and took possession of my soul as I was walking down the streets of West Bank Palestine in Rumallah. My eyes briefly caught and connected with a veiled Muslim Palestinian women, and that brief moment became a poem titled . . . Her Eyes