من باید از نوشتار زنان بگویم، اینکه چه خواهد کرد. زنان باید خود را بنویسند. باید از زنان بنویسند و زنان را به نوشتار درآورند، از چیزی که با دلیلی مشابه قانونی مشابه و هدف مهلک مشابهی از آن رانده شدهاند (درست به همان خشونت که از تنهاشان تبعید شدهاند). زنان باید با حرکت شخصیشان خود را به همانگونه که در تاریخ و جهان مینهند در متنها بگذارند. آینده دیگر نباید به وسیلهی گذشته رقم بخورد.
از مقاله «خنده مدوسا» به قلم «هلن سیکسو»
دوست ندارم رنجنامهای را که به مناسبت هشت مارس منتشر میکنم، به زنان توانمند و جسوری اختصاص دهم که علیرغم تمام محدودیتها و تبعیضهای ظالمانهای که علیهشان وجود دارد، کارستان میکنند و هرگز تن به اجبار و اجحاف نمیدهند.
اگر امروز روزیست که دنیا برای دستاوردهای سیاسی و اجتماعی زنان پایکوبی میکند پس قطعن ایران تکهای از این دنیا نیست؛ زیرا هنوز زنانی در آن زندگی میکنند که مدال طلای خودکشی و خودسوزی را در خاورمیانه و مدال برنز را در دنیا بر گردن این گربهی نحیف انداختهاند:
خودکشی زنان در ایران: رتبه سوم جهان (دویچهوله)
زنان ایرانی رتبه اول خودکشی و خودسوزی در خاورمیانه! (رادیو زمانه)
In Iran between 70% and 88% of self-immolation are by women (NCBI website)
یک متخصص آسیبشناسی اجتماعی اعلام کرد آمار خودکشی زنان و دختران جوان در طول ۵ سال در ایران، ۶۶ درصد افزایش داشته است. (سایت خبر آنلاین)
خودکشی زنان در ایران دارای بالاترین نرخ در خاورمیانه! (کمیسیون زنان)
با یک مطالعهی آماری میتوان فهمید که وضع تا چه اندازه خراب است. هرگز نشد خبری در زمینهی خودکشی و خودسوزی زنان بخوانم و علت اصلی آن ازدواج اجباری در زیر سن قانونی و تجاوز نباشد! البته شاید این زنان فکر میکردند با خودسوزی و خودکشی، و فراروی از رفتارهای سنتی متداول گونهی دیگری از اعتراض را ترسیم میکنند و در عینحال تبعیض جنسیتی را هم دور میزنند.
بله درست است، میخواهم دست روی زنانی بگذارم که در سنین کم و بر اثر اصرار و تحمیل خانواده و سنت حاکم، تن به ازدواج اجباری میدهند و نوع دیگری از خشونت خانگی و تجاوز را تجربه میکنند. همانها که به دلیل فشارهای سنت و ارتجاع دست به خودکشی و خودسوزی میزنند. زنانی که در اصل در همان کودکی و نوجوانی میمیرند و پس از ازدواج، جای به دنیا آوردن زندگی، مرگ را وارد این دنیا میکنند.
فکر نکنید نویسندهی این مطلب موجود بدبینیست که حتا در روز شعف هم ذکر مصیبت میکند! راستش من نمیتوانم با دیدن این آمار و ارقام تکاندهنده لبخند بزنم و از معدود دستاوردهای زنان ایرانی در چند سال اخیر بنویسم! روز جهانی زن بیشتر از خنده، اندوه را برایم تداعی میکند، مینویسم «روز جهانی زن» اما همیشه در دل میخوانم: «روز جهانی رنج!»
میدانم هستند زنانی که طی چند سال اخیر با حضور در جنبشها و اکتهای سیاسی و اجتماعی، نشان دادهاند برابری را نه فقط در حرف بلکه در عمل نیز میخواهند، زنانی مثل خواهران میرابال!
زنانی از جنس پاتریا و ماریا و مینروا، اصلن چرا راه دور برویم؟ زنانی همچون «بیبی مریم بختیاری» که پناه آزادیخواهان بیپناه در انقلاب مشروطه بود! این دسته از زنها مدام میجنگند بی اینکه دچار رکود و رخوت شوند. من میتوانم خیلی راحت بنویسم: «حالا دیگر پاتریا، مینروا و ماریا نه در دومنیکن بلکه در ایران احضار شدهاند، حالا بیبی مریمها آمدهاند تا روی شجاعت را طوری کم کنند که خشونت و تبعیض به لکنت بیفتد!» این حرفها چه روی کاغذ و چه حین جاری شدن بر زبان، زیبا به نظر میرسند! اما فایدهشان چیست!؟ تا زمانی که آمار خودکشی و خشونت خانگی هر سال سیر صعودی را طی میکند، تا وقتی که تمامی قوانین تبعیضآمیز نفس میکشند و روز به روز فربهتر میشوند، اساسن از کدام دستاورد باید نوشت!؟
میبینید؟ فاجعه دستنخورده باقی مانده، و در این وانفسا از منی که با کلمه زیست میکنم، جز تزریق آگاهی برنمیآید. اصلن چهچیزی بهتر از این!؟ بدیهیست زنی که خود را در وهلهی اول و آخر انسان میپندارد و هیچجوره تن به جنس دوم بودن نمیدهد، از اندکی آگاهی برخوردار است و نه تنها در دام تحجر، بلکه در دام افرادی که با عنوان فعالان حقوق زن هم از آخور و هم از توبره میخورند، نمیافتد! شاید به قول فروغ نجاتدهنده در آینه باشد، اما تا زمانی که نجاتدهنده به برده بودن خود واقف نباشد، حتا آینه نیز روی خوش به او نشان نخواهد داد. چرا باید نقشی را که با زور و سرکوب به ما تحمیل شده، بپذیریم؟ پیشترها فکر میکردم مشکل از مادرانمان است که ما را مطیع، و نه سرکش و دادخواه تربیت کردهاند، اما حالا نگاهم فرق کرده؛ چرا که میدانم آنها نیز قربانیاند، قربانیانی که فکر میکنند از ازل برده بودهاند و باید تا ابد بردهی خواستههای سیستم مردسالاری باقی بمانند. میخواهم بگویم زن ایرانی تا زمانی که مسلح به آگاهی نشود، راه به جایی نمیبرد. قطعن زنی که هنوز نمیداند برده است، هیچ تاثیری در روند جنبش زنان نخواهد گذاشت. باید آگاهی را اشاعه داد و بدون شک در ترویج این آگاهی، نقش اصلی را روشنفکران و فعالان واقعی حقوق زن ایفا میکنند.
خلاصه اینکه بهتر است دلخوش به دستاوردهای ناچیز نباشیم، زیرا هنوز آمارهای وحشتناک روند نزولی پیدا نکردهاند. اساسن ایندست آمارها نمایهای از زنان ناآگاهیست که راحتترین (شاید مرگ راحتترین نوع زندگیست) و در عینحال منفعلانهترین راه ممکن را برای نشان دادن اعتراضشان استفاده میکنند. راستش در چنین وضعیتی حرف زدن از دستاوردهای زنان مضحک به نظر میرسد. من هم ترجیح میدهم «هشدار» باشم تا «امید واهی!» پس مینویسم چون معتقدم باید از زن نوشت، کما اینکه باید از مرد هم نوشت، اساسن باید از انسان نوشت.
پ.ن: نه رنج دست از سر انسان برمیدارد و نه من دست از سر زن، اینگونه شد که رنجنامهای در روز جهانی زن نوشتم تا شاید روزی «زن» جای «رنج» بنشیند.
نویسنده: لولیا قهرمانی