ناخن”
مثل یک پشم
پرت شدم از تنش
و در جوابِ کمک
کسی نگفت آمدم
بعد از او این زندگی
امن نشد دیگر
و من که مثل ناخن
میشکستم مدام
دیگر به هیچکس نگفتم بمان
باریک شدم
شکل این گردن
که دستهای او
تیر کشید روی آن
دستهاش خیابان بود
و هر انگشت
فلشی سمت من
دست من اما بیابان
آبش که داد
از بس ترَک خورد
شدم زنی که در دوریش
از این تخت
به تخت دیگر
پرت شد حواسم