خانه / شعر جهان / شعر “مرگ پسری” نوشته‌ی جان سیلکین/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز

شعر “مرگ پسری” نوشته‌ی جان سیلکین/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز

جان سیلکین در خانواده‌ای مهاجر-یهودی در سال ۱۹۳۰ در شهر لندن چشم به جهان گشود و تا زمان جنگ جهانی دوم در آن‌جا زندگی کرد. وی در کالج ویکلیف و دالویچ تحصیل کرد. سیلکین نویسنده‌ی بیش از ۳۰ مجموعه‌ شعر و ترجمه از جمله «قلمرو صلح‌آمیز» (۱۹۵۴)، دو آزادی (۱۹۵۸)، بازآرایی سنگ‌ها (۱۹۶۱)، طبیعت و انسان (۱۹۶۵) را در کارنامه‌ی خود دارد. اشعار سیلکین معمولاً بر هویت یهودی، سردرگمی و شکاف بین انسان و طبیعت متمرکز است.

«مرگ پسری»
(یک‌ساله در بیمارستان روانی)

چیزی همراه من است که دیگر نیست
چیزی شبیه یک نفر: چیزی خیلی شبیه یکی
و هیچ افتخاری در آن نبود
یا هر‌چه شبیه آن

چیزی در آن‌جا بود
مثل یک خانه‌ی قدیمی یک‌ساله
خاموش مثل سنگ
گرچه عمارت‌های نزدیکش
مطلع از عهدی
که با سکوت بسته بودند
مثل پرنده‌ها
آواز سر داده و می‌خندیدند
اما او
نه می‌خواند نه می‌خندید
مثل نان
با کلماتش سکوت را آلوده نکرد۱
او سکوت را فراموش نکرده بود
بلکه برعکس
مثل خانه‌ای عزادار
به داخل چشم دوخت
تا سکوت را به تماشا بنشیند
گرچه خانه‌های دیگر مثل پرنده‌ها
دور سرش آواز می‌خواندند
و سکوت زنده‌ای
که نه ساکن بود و نه جم می‌خورد

من سنگ‌ها را می‌شناسم، خشت پخته را هم
اما بنای این خانه نه آجر و نه سنگ بود
بلکه خانه‌ای از گوشت‌و‌خون
با سنگ‌هایی از جنس گوشت
و خشت‌هایی به‌جای خون

یک خانه از جنس سنگ و خون آغشته به نفس سکوت
با پرنده‌های مجنونی
که روی دودکش‌‌هایش می‌خوانند
اما این سکوت بود
این چیز دیگری بود این
گفتن و شنیدن بود، گرچه او
خانه‌ای بود گرفتار سکوت
چیزی روحانی در سکوت او بود
چیزی درخشان در خاموشی
این یکی فرق داشت، این یکی کاملاً فرق داشت
گرچه هرگز حرفی نزد
چیزی مربوط به مرگ
و بعد کم‌کم
چشمی دیگر به داخل چشم ندوخت
سکوت برخاست و خاموش ماند
نگاهی به بیرون انداخت و ایستاد
با پرنده‌هایی که هنوز
دور سرش جیغ می‌کشند
و انگار که بخواهد چیزی بگوید
با سرخی یک‌ساله‌ای مثل زخم
به‌یک طرف چرخید
گویا از این بابت متاسف است، به‌یک طرف چرخید
و از کاسه‌ی چشمان‌اش
دو قطره‌ اشکِ بزرگ مثل سنگ به بیرون غلتید
و مرد.

Death of a Son

(who died in a mental hospital aged one)

Something has ceased to come along with me.
Something like a person: something very like one.
And there was no nobility in it
Or anything like that.

Something was there like a one year
Old house, dumb as stone. While the near buildings
Sang like birds and laughed
Understanding the pact

They were to have with silence. But he
Neither sang nor laughed. He did not bless silence
Like bread, with words.
He did not forsake silence.

But rather, like a house in mourning
Kept the eye turned in to watch the silence while
The other houses like birds
Sang around him.

And the breathing silence neither
Moved nor was still.

I have seen stones: I have seen brick
But this house was made up of neither bricks nor stone
But a house of flesh and blood
With flesh of stone

And bricks for blood. A house
Of stones and blood in breathing silence with the other
Birds singing crazy on its chimneys.
But this was silence,

This was something else, this was
Hearing and speaking though he was a house drawn
Into silence, this was
Something religious in his silence,

Something shining in his quiet,
This was different this was altogether something else:
Though he never spoke, this
Was something to do with death.

And then slowly the eye stopped looking
Inward. The silence rose and became still.
The look turned to the outer place and stopped,
With the birds still shrilling around him.
And as if he could speak

He turned over on his side with his one year
Red as a wound
He turned over as if he could be sorry for this
And out of his eyes two great tears rolled, like stones, and he died.

Jon Silkin

پی‌نوشت:

۱. اشاره دارد به نان مخصوصی که یهودیان در شنبه و ایام مقدس می‌خورند و خدای‌شان را برای نعمت‌هایی که بر آن‌ها ارزانی داشته‌است شکر می‌کنند.

برگردان: مهدی قاسمی شاندیز

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *