اشتباه چاپی
آنجا که نوشته است برف، بخوان
رد دندانهای یک دختر
آنجا که نوشته است چاقو، بخوان
به مغز استخوانم رسیدی
مانند سوت پلیس
آنجا که نوشته است میز، بخوان اسب
آنجا که نوشته است اسب، بخوان بار و بندیل کوچ من
سیبها همیشه سیب میمانند
هر بار کلاهی میبینند
یاد ایزاک نیوتن میافتند
که عهد عتیق میخوانَد
همهٔ نقطهها را بردار
نقطهها نشانِ زخمی هستن که کلمات میزنند
نمیتوانم خودم را مجبور کنم که بگویم
روی هر طلوع آفتاب انگشت بگذار
وگرنه کور میشوی
آن مورچهٔ لعنتی هنوز میجنبد
هنوز فرصت هست
برای فهرست کردن همهٔ اشتباهات
برای جایگزین کردنِِ
همهٔ دستها تفنگها جغدها بشقابها
همهٔ سیگارها برکهها جنگلها و رسیدن
به همان بطری آبجو بزرگترین اشتباه من
کلمهای که روی کاغذ آوردم وقتی که
باید نام او را
فریاد میزدم.
Errata
Where it says snow
read teeth-marks of a virgin
Where it says knife read
you passed through my bones
like a police-whistle
Where it says table read horse
Where it says horse read my migrant’s bundle
Apples are to remain apples
Each time a hat appears
think of Isaac Newton
reading the Old Testament
Remove all periods
They are scars made by words
I couldn’t bring myself to say
Put a finger over each sunrise
it will blind you otherwise
That damn ant is still stirring
Will there be time left to list
all errors to replace
all hands guns owls plates
all cigars ponds woods and reach
that beer-bottle my greatest mistake
the word I allowed to be written
when I should have shouted
her name