“چهار دیواری”
دیوار روی پنجره
به پیراهنم راه نمیبرد
تا زنی که پابهپا
تا میخورد لای گریه
چارخانه را اتو بکشد
دست روی دیوار
به رود خانههای پیراهنم برسد
و میان من
که میدان آزادیام
دوری بزند طولانی
دور دریایی که آرام
از لکهای که لاک نمیخورد بعدن
از بدن دختری
که پاک نمیشود اصلن
شروع کند به رود
رودخانه لخت
افتاده روی دختری که رود
به خانه روانه میکند
تا وقتِ در
پیراهن مردی که در کمد کاشت
یکی یکی
در بعدی بگندد
و هرچه با هوا بجنگد
پا ندهد به مرگ
تا خون
این رودخانهی غمگین
از تنم
_ دست بردار
هیوا باجور