خانه / شعر / شعری از “صدف حیدریان”

شعری از “صدف حیدریان”

مثل سگی که جنازه‌اش
گلوی جاده را بسته‌ است
و مرگ
لابه‌لای دندان‌هایش زندگی می‌کند
می‌ترسم
و خوب می‌دانم
تو که تنم بودی
استخوان‌هایم را تنها خواهی گذاشت
حالا که پوست از همه‌چیز غریبه‌تر
و خون از همه‌چیز نزدیک‌تر است
به سمت دیگر خیابان بیا
جایی که من ایستاده‌ام
و باد می‌خواهد
روحم را تکه‌تکه کند
و با خود ببرد…

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *