«او محبوبش را فرامیخواند به آرامش.» میشنوم اسبان ظلمانی را، یالهای بلندشان بهلرز، سمها آبستن غوغا، چشمها سپیدرخش؛ بالاسویشان شمال، میگشاید شب سمج و خزان را، و شرق، خوشی نهانش را پیش از دمیدن صبح، میتراود غرب، با ژالههای بیرنگ …
بیشتر بخوانید »