افتادهام میان دو بازو و انداختهام پا روی دو پات ازین بالا کوتولهها شهرند که لب نزدهاند به لا یا لا نگفتهاند به حالا هل بده تندتر یالله! خوش میگذرد روی تاب یکی عقب یکی جلو زمان سپید پاشیده روی …
بیشتر بخوانید »شعر «بر سهشنبه برف میبارد» از «نازنین نظامشهیدی»
برفپاکنها دست تکان میدهند بر سهشنبه برف میبارد دست تکان میدهیم: خداحافظ… برفپاکنها از روی تو برف سهشنبه را میروبند من دست تکان میدهم نقش تو را پاک میکنم: خداحافظ… بر جادۀ خالی برف میبارد و برفپاککنی دیوانهوار به این …
بیشتر بخوانید »شعر «تهوع» از «شروین شهریاری»
«تهوع» نمیدانم چطور میتوان ول کرد اندام آوارهت را و آمد به سمتهایی با سِمتی مجازی! میدان بیدهان است دهان فریب میدهد کثافت را باید کاری کرد وگرنه دیوانه به خواب میرود و زندان که در افسردگی اندامش خواب میدید …
بیشتر بخوانید »