«ناخنها» به تو اندوه دادم تا مثل تقویمی تکرنگ از دیوارت بیاویزی آخر قلبم رو مثل جایی پاره بر آستینم است فکر میکردی به از هیچکجای تو تا هیچکجای خودم آنقدر فکر میکنم که راهی بیابم شاید؟ میدانم بهانهای ندارم …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “دنیای قُزقُزایی” نوشتهی مجتبا تجلی
یک توضیح: ایدهی اولیهی مجموعهی طنزگونهی «دنیای قُزقُزایی» چندی قبل متاثر از قصههایی مندرآوردی و البته الهامگرفته از آرکیتایپهای بستر ادبیات فولکلور پدید آمد. برای دخترم در شبهای تابستانی کویر قصه میگفتم. درواقع، با کمک خودش ماجراهایی بیهدف میبافتیم. از …
بیشتر بخوانید »