خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : #داستان_جهان

بایگانی/آرشیو برچسب ها : #داستان_جهان

داستان کوتاه “گردن‌بند” از “گی دو موپاسان”

“گردن‌بند” او یکی از آن دخترهای زیبا و دلربایی بود که گه گاه از روی اشتباه سرنوشت، در خانواده کارمندی به دنیا می‌آیند. نه جهیزیه داشت، نه امید رسیدن به ارثیه‌ای و نه وسیله‌ای که برای آن مردی ثروتمند با …

بیشتر بخوانید »

داستان کوتاه “سرجوخه” از “ریچارد براتیگان”

“سرجوخه” روزگاری‌ دلم‌ می ‌خواست‌ ژنرال‌ شوم. سال‌های‌ اول‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ که‌ در تاکوما به‌ مدرسه‌ ابتدایی‌ می ‌رفتم، بسیج‌ عمومی ‌بازیافت کاغذ راه‌ انداخته‌ بودند که‌ همه‌ چیزش‌ به‌ ارتش‌ شباهت‌ داشت. خیلی‌ جالب‌ بود و کارها را …

بیشتر بخوانید »

داستان “یک‌ داستان خیلی کوتاه” از “ارنست همینگوی”

در یکی از غروب‌های بسیار داغ پادوا، مرد را به پشت‌بام بردند و او می‌توانست از آن‌جا نظاره‌گر تمام شهر باشد. پرنده‌هایی که لانه‌هاشان روی دودکش‌هاست، در آسمان بودند. مدتی بعد که هوا تاریک شد، نورافکن‌ها سر برآوردند. دیگران پایین …

بیشتر بخوانید »