“گل مینا” گاریچی مغروقی را انداخته بودند روی میز. کسی شاخهگل مینایی به رنگِ بنفشِ تیره روشن فرو کرده بود میان دندانهاش. وقتی با چاقوی بلندی از توی سینهی شکافتهاش از زیر پوست زبان و کامش را میبُریدم، حتماً گل …
بیشتر بخوانید »داستانک “به دست گرفتن اوضاع” نوشتهی جین هامونز/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
جین هامونز (Jane Hammons) دارای مدرک کارشناسیارشد در مطالعات آمریکا از دانشگاه نیومکزیکو، و برندهی جایزهی آموزگار برجستهی دانشگاه برکلیست. علاوه بر تدریس، او به نویسندگی نیز علاقه دارد. داستان معروفش “سرزمین بیهوا”۱ در کتاب “نکته-داستان: مجموعه داستانهای ۲۵ کلمهای …
بیشتر بخوانید »شعر “همین دیشب خودم را که می شد غرق در شن های روان دیدم” نوشتهی روبرتو آماتو
همین دیشب در شنهای روان خودم را که میشد غرق دیدم تخت میافتاد به یک سو مدام جای امنی نبود حتی روی عرشه ی بالشی که دختری مثل درختی با دستهای مصلوب ایستاده بود روی پنجهی پاهاش و گذاشته بود …
بیشتر بخوانید »داستانک “شرکا” نوشتهی ریچارد براتیگان
خیلی خوشم میآید که بنشینم توی سینماهای ارزان آمریکا که مردمش با تماشای فیلم، الیزابتی زندگی میکنند و الیزابتی میمیرند. توی خیابان مارکت یک سینما هست که آنجا با یک دلار میشود چهارتا فیلم دید. اصلاً اهمیتی برایم ندارد که …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “رؤیت دخترِ صددرصد ایدهال در صبحگاه بهاری” نوشتهی هاروکی موراکامی
صبح زیبای آوریل در یکی از فرعیهای تنگِ منطقه شیکِ هاراجوکوِ توکیواز کنار دختر صددرصد ایدهالم رد میشوم. راستش را بخواهید، آنقدرها خوشگل نیست. هیچ ویژگی خاصی ندارد. لباسهایش به هیچ وجه استثنائی نیستند. از خواب بیدار شده و موهای …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “بیرون رانده” نوشتهی ساموئل بکت
از طرف دیگر، مقصودم از بالا به پایین است، عیناَ همینطور بود، اغراق نمیکنم. نمیدانستم از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم. این حقیقت امر است. بنابراین به سه رقم کاملاَ متفاوت میرسیدم و هیچوقت هم نمیفهمیدم کدامش …
بیشتر بخوانید »داستانک”فلاش” نوشتهی ایتالو کالوینو
این ماجرا یک روز، سر یک چهارراه اتفاق افتاد، درست وسط جمعیت؛ مردم میرفتند و میآمدند . من ایستادم، چشمهایم را باز و بسته کردم. یک دفعه احساس کردم هیچ حسی ندارم. هیچ. هیچ حسی نسبت به هیچ چیز. من …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “باران تابستان” نوشتهی مارگریت دوراس
سروکلهی معلم پیدا میشود. به طرف ارنستو نمیرود، میرود کنار خبرنگار. همه ساکتاند. در این سکوت طولانی که همه ساکتاند، مادر شروع میکند به زمزمهی آواز نوا، بیکلام، آهسته، درست مثل اوقاتی که تنها است یا در کنار امیلیو، درآن …
بیشتر بخوانید »معرفی فاحردین شهو«Fahredin Shehu» و چند شعر از او
فاحردین شهو در سال ۱۹۷۲ در شهر کوچک راهوک درکشور کوزوو به دنیا آمد. او در دانشگاه پریشتینا با درجه لیسانس در رشته شرقشناسی، سپس با درجه فوق لیسانس در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد. وی در حال حاضر مشغول …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “همسر قاضی” نوشتهی ایزابل آلنده «Isabel Allende»
نیکولاس ویدال همیشه یادش بود که برای زنی سر خواهد باخت. روزی که به دنیا آمد چنین سرنوشتی را پیشگویی کردند. بعدها زن ترکی که در مغازه نبش خیابان برایش فال قهوه گرفت این پیشگویی را تایید کرد. با این …
بیشتر بخوانید »داستانک”تلقین محض” نوشتهی فرناندو سورنتینو/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
دوستانم میگویند که من آدم بسیار دهنبینی هستم. به نظرم حق با آنهاست. برای اثبات حرفشان، از حادثهی کوچکی که پنجشنبهی گذشته درگیر آن بودم سخن میگویند. آن روز صبح، مشغول خواندن رمان ترسناکی بودم. هرچند هوا کاملن روشن بود، …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “آه زمین، اگر فراموشت کنم” نوشتهی آرتور سی. کلارک
وقتی که ماروین ده ساله بود، پدرش او را از میان راهرویی طولانی که از میان نیروگاه و مرکز فرماندهی میگذشت و طنین گامها در آن میپیچید عبور داد تا این که بالاخره به بالاترین طبقه رسیدند و در میان …
بیشتر بخوانید »