چکیده
در این مقاله برآنیم تا برمبنای اولین مرحله از دستگاه پنجگانه اسطورهشناختی ژیلبر دوران، یعنی مرحله بازتاب، که بهعنوان اولین واکنش انسان در مواجهه با محیطی ناشناخته و جدید تعریف میگردد، به بررسی رویکردهایی بپردازیم که در اساطیر یونان باستان به انتقال قدرت از الهگان و ایزدبانوان اعظم به خدایمردان و ایزدان مذکر انجامیدهاست. در دورهای از تاریخ، قدرت خلاقه زایش و باروری الهگان، دورهای از مادرسالاری را شکل داد که با واکنش اقوام مردسالار مهاجم روبهرو شد و به خلق اساطیری انجامید که قدرت اصلی را متعلق به خدایان مذکر میدانستند. با قرار دادن روایات اساطیری یونان در مرحلهی بازتاب از دستگاه اسطورهشناختی ژیلبر دوران، این رویکرد مردسالارانه را در سه گروه بازتاب موقعیتی، تغذیهای و جنسی تحلیل نموده و به این پرسش پاسخ میدهیم که چگونه اساطیر مادرسالار به اساطیر مردمحور و پدرمرکز تبدیل شدند. در بازتاب موقعیتی، خدای مذکر اقوام هندواروپایی از طریق ازدواجهای متعدد با الهگان و ایزدبانوان بومی، جایگاه خود را تحکیم بخشید و نسلی از خدایان و قهرمانان متأخر را ایجاد کرد. از سوی دیگر، الهگان در برابر هم قرار گرفته، باوری یکسان و متحد به یک ایزدبانوی اعظم را زیر سوال بردند و با کشتهشدن الههای نفرینشده به دست یکی از فرزندان زئوس، به پایان رسید.. در بازتاب تغذیهای، نیاز خدایزادگانی چون زئوس و هرکول به تغذیه از طریق شیر مادر انکار شد و نهایتا، در بازتاب جنسی، قدرت خلاقه زایش در روایت تولد آتنا به نحوی عمومی و فارق از جنسیت بازتعریف گشت
کلیدواژگان: مادرسالاری، پدر سالاری، اساطیر یونان، ژیلبر دوران، رویکرد بازتاب.
مقدمه
در این نوشتار با تکیه بر روایات اساطیری یونان باستان و مرور چهار رویکرد اصلی برای گذر از دوران مادرسالاری به دوران مردسالاری، روند تضعیف جایگاه الهگان بومی و مادرخدایان اعظم را پیگیری میکنیم. دوره مادرسالاری در مناطقی چون یونان و تمدنهای مدیترانه تا زمانی استمرار داشت که اقوام کوچنشین شمالی بر این سرزمینها تسلط یافتند و تلاش کردند تا فرهنگ خود را غالب نمایند. با هجوم و غلبه اقوام مردسالار که عمدتا از گروه مهاجران هندواروپایی بودند، باور به قدرت مطلق مادرخدای اعظم۱ دچار دگرگونیهایی شد و به تضعیف نقش الهگان اعظم و ایزدبانوان قدرتمند انجامید. به کمک دستگاه اسطورهشناختی ژیلبر دوران، میتوان واکنش این اقوام را در مرحلهی بازتاب موقعیتی، تغذیهای و جنسی بررسی نمود و به این پرسش پاسخ داد که چگونه قدرت الهگان و مادرخدایان اساطیر یونان پس از تسلط فرهنگ جدید، بهعنوان قدرتی زیردست و تحت فرمان خدایان مذکر قرار گرفت. این گذار اساطیری در آغاز تلاش کرد تا موقعیت خدایان مذکر جدید را محکم سازد و سپس نقش الهگان را بهعنوان یگانه مادر پشتیبان، زاینده و تغذیهکننده زیر سوال ببرد. درواقع هدف از این پژوهش طبقهبندی و تحلیل روایات اساطیر یونان براساس رویکردی مطالعاتی است که روند انتقال قدرت از مادرخدایان به خدایان مذکر را مشخص میسازد. در نتیجه میتوان با این بررسی و تحلیل، به یکی از بزرگترین پرسشهای جوامع کنونی پاسخ داد که مردسالاری از چه زمانی آغاز شد و چگونه توانست قدرتهای زنانه را به حاشیه براند.
روش تحقیق
این پژوهش، پژوهشی است بنیادی که به روش توصیفی-تحلیلی به معرفی دستگاه پنجگانه اسطورهشناسی ژیلبر دوران میپردازد و با اتکا بر نخستین مرحله آن، بهعنوان نخستین واکنش انسان نسبت به محیط و فرهنگی جدید و ناشناخته، بر بیان مصادیقی از اساطیر یونان باستان ادامه مییابد که در این دستهبندی قابل تعریف و تحلیل هستند. منابع و مراجع مطالعاتی این پژوهش، متون دست اول و ترجمهشده لاتین و فارسی، از پژوهشگران مطرح این حوزه هستند که گاه در قالب مقالات علمی معتبر و گاه در قالب کتب مرجع، دایرهالمعارفها و مستندات پژوهشی ارائه شدهاند.
روایات اساطیری یونان، اغلب با این عنوان مشخص، در آثار اسطورهشناسانی چون هومر، هسیود، جان پینسنت، لوک رومن و راجر لنسلین گرین جمعآوری شدهاند. اما صدرالدین طاهری در کتاب خود با عنوان «ایزدبانوان در فرهنگ و اساطیر ایران و جهان» بهصورت خاص نگاهی به نقش الهگان اساطیری و مادرخدایان دارد که بخشی از نوشتار خود را نیز به اساطیر یونان اختصاص دادهاست (طاهری، ۱۳۹۳). ناهید توسلی نیز در مقاله خود با عنوان «زن و اسطوره» دورهای از تاریخ را روایت میکند که در این نوشتار بهعنوان دوران مادرسالاری معرفی میشود و در ادامه به تبیین نقش اسطورهای زنان میپردازد. (توسلی، ۱۳۸۱). مقالهای از محمدرضا حسنی جلیلیان با عنوان «تحلیل اسطوره دوشیزه-مادر» بسیار قابل تأمل و توجه است، زیرا بر نقش زاینده الهگان اساطیری تکیه میکند و از دورهای یاد مینماید که الهگان بدون داشتن خدایی مذکر بهعنوان شریک جنسی، به خلقت بکر دست میزدند و جهان مبتنی بر زایشی بود که بدون دخالت عنصر مردانه صورت میگرفت (حسنی جلیلیان و همکاران، ۱۳۹۳). درنهایت، زهرا معین در مقالهای با عنوان «بانو خدایان و بانو اسطورهها» نقش زنان را در باورهای اساطیری مللی بیان میکند که از غارنشینی و شکارگری با یکجانشینی و کشاورزی روی آوردند و در ادامه، با بیان مشابهات نیروهای زنانه و زمین، به ریشهیابی مفاهیم مرتبط با زنان و مادران در زبانهای کهن میپردازد (معین، ۱۳۸۱). در راستای همین ایده، عباس محمدی اصل در بخشی از کتاب خود با عنوان «جنسیت و جغرافیا» به برههای از تاریخ میپردازد که اقوام کوچنشین با اقوام یکجانشین برخورد کردند. او در این بخش یادآور میشود که فرهنگ مردم یکجانشین، فرهنگی مبتنی بر نیروی زمین برای استمرار کشاورزی و قدرتمدارخدایان بود؛ اما اقوام کوچنشین فرهنگی مبتنی بر قدرت جنگاوری و زورآزمایی داشتند و از اینرو به قدرت مردانه بهعنوان قدرتی اصلی در جهان معتقد بودند (محمدی اصل، ۱۳۸۹). اما جالبترین اثر در این موضوع خاص، کتابی است از جین شینودا بولن در بخش اول آن، به روایت کوتاهی از برخورد اقوام مردسالار مهاجر با فرهنگهای مادرسالار میپردازد و حتی تا جایی پیش میرود که تجاوز را زاییدهی این برخورد برای انتقال قدرت از مادرخدایان به خدایمردان میداند (بولن، ۱۳۹۵).. چنانکه ویل دورانت نیز در «تاریخ تمدن» خود به بیان این برهه از تاریخ میپردازد و فرهنگهای بومی پیش از هجوم اقوام مردسالار و باور اساطیری ایشان را روایت میکند (دورانت، ۱۳۸۷).
ویرجینیا سیز و مانفرد اشمیت برابانت در کتابی با عنوان «آرکتایپ زنانه در جریان راز بشریت» به بررسی کهنالگوهای زنانه و تأثیر آنان در جوامع انسانی میپردازند. در نخستین بخش این کتاب، با تأکید بر این امر که جوامع اسطورهباور در دورهای از تاریخ خود، بهشدت تحت تأثیر کهنالگوها و نیروهای زنانه قرارداشتند، و به تفصیل روندی را بیانمیکنند که فرهنگ مردسالار، بهویژه در جوامع یونانی و رومی، بر فرهنگ مادرسالار غالب شد. لذا از نقطه آغازین، به بررسی و تشریح کهنالگوهای زنانه و نیروهای مقدس ایشان میپردازند که مورد احترام و پرستش مردمان اسطورهباور قرارداشتند و در دورهای از تاریخ و با هجوم اقوام مردسالار، به محاق فراموشی سپرده شدند.
درنهایت رویکرد این پژوهش که براساس دستاوردهای پژوهشی ژیلبر دوران شکل گرفتهاند، بیش از هر چیز از مطالعات بهمن نامور مطلق بهره بردهاست که در مقالات و کتب منتشرشده از خود، به تفضیل به بررسی و تشریح این رویکرد و دستگاه پنجگانه اسطورهشناختی میپردازد (نامور مطلق، ۱۳۹۲). از سوی دیگر میتوان رد پای این رویکرد را در مطالعات و مقالات دیگری چون مقالهای از نجیبه رحمانی نیز پیدا کرد که با معرفی دقیق روش مطالعاتی دوران، به کاربرد آن در مورد پژوهشی خاص خود میپردازد (رحمانی و شعبانی خطیب، ۱۳۹۵).
دوران برتری و سلطه مادرخدایان
الهههای مادر در تمام اساطیر ملل گوناگون حضور و نقشی مهم و اساسی را بر عهده داشتند. از گذشتههای دور تا به امروز، نقش مادر بهعنوان عامل اصلی زایش و باروری غیرقابل انکار بودهاست. مجسمههایی با عنوان ونوس ویلندورف که از کهنترین بتسازههای دست بشر بوده و عمری بالغ بر بیستوپنج هزار سال دارند، نخستین تلاش اقوام بدوی برای پرستش ایزدبانوانی بهشمار میآیند که زمین را از سینههای بارور خود تغذیه کرده و با کمک اندامهای جنسیشان، چرخ خلقت و زایش را به حرکت درمیآورند (Ekonoyan, 2006). حتی انسانهای نخستین تا مدتها نیروی زایش را تنها متعلق به زنان میدانستند و نقش مردان را در باروری آنان نمیپذیرفتند؛ اما با پی بردن به دخالت مردان در بسته شدن نطفه فرزندان، مرد را بهعنوان شریکی در کنار مادر اعظم خلقت در نظر گرفتند و همچنان بر جایگاه و تقدس ویژهی مادرخدایان و ایزدبانوان تأکید نمودند (حسنی جلیلیان و همکاران، ۱۳۹۳).
تقدس یک زن بهعنوان اصلیترین عامل حیات و استمرار آن، برتری مقام و جایگاه ایشان را در جوامعی منجر شد که زندگی یکجانشین و مبتنی بر کشاورزی داشتند و علاوه بر دغدغه حیات و ممات خود، به رشد و نمو گیاهان و باروری محصولات کشاورزی نیز اهمیت میدادند. به تفسیر جوزف کمبل، نیروی زمین و جادوی زن یکسان و با یکدیگر در ارتباط و پیوند هستند (کمبل، ۱۳۹۷). این مسئله در اکتشافات باستانشناسانه نیز اثبات میگردد که دورههای آغازین کشاورزی بیش از هر دوره دیگری برای زنان و مادران احترام و تقدس قائل بودند و ایشان را بهعنوان مظهری از نیروهای طبیعی و مافوق طبیعی، در زمین و آسمان، مورد پرستش قرار میدادند. چنانکه «مردمان عصر کشاورزی آغازین عمیقا پذیرفتند که زن، هم خود زاینده است و هم به زمین نیروی زایش و باروری میبخشد. او مادر انسان، زمین و مادر کبیر ]بهشمار میرفت[ که چشمه زندگی در پستانهای او جاری بود». لذا شباهت ملموس زن و زمین باعث شد نیروهای خلاقه و حیاتبخش ایشان به یکدیگر پیوند خورند و در روند گذار از مرحله شکارگری به کشاورزی، بر جایگاه و اهمیت نقش زنان و مادران بهعنوان نیروهای برتر طبیعت، بیفزایند (معین، ۱۳۸۱).
تمدن مدیترانهای بهعنوان یکی از کهنترین تمدنهایی معرفی میگردد که پس از بینالنهرین و مصر، در جزایر یونان شکل گرفت و بر فرهنگی مادرسالارانه استوار شد. در این منطقه از دوران نوسنگی پیکرههایی یافت شدهاست که مادری را با کودکی در آغوش، که معمولترین شیوه برای تصور مادرخدایان بود، بهنمایش میگذارد (طاهری، ۱۳۹۳). از سوی دیگر، ثروتمندترین بخش تمدن مدیترانهای متعلق به جزیره کرت بود که هم از نظر موقعیت خاص جغرافیایی و مواصلاتی و هم از نظر پیشرفت در فرهنگ و هنر مورد توجه تاریخنگاران و باستانشناسان قرار گرفتهاست (دورانت، ۱۳۸۷). در این تمدن با وجود آشفتگی دینی و باورهای مذهبی، اتکا به نیروهای بارور طبیعت و پرستش خدایان در هیبت مادرانی با سینههای برجسته بهچشم میخورد. تمامی آثار یافتشده از مادرخدایان این تمدن، در کنار ماری قرار گرفتهاند که به نمادی برای این فرهنگ و ساطیر مردمان کرت تبدیل شدهاست. این فرهنگ که تا دوران مینوسی نیز به قوت خود ادامه یافت، مادر آسمانی را نگهبانی برای جامعه متصور میشد و جهان را چون نوزادی در آغوش او معنا میکرد (طاهری، ۱۳۹۳). درواقع جامعه در برخورد با مفهوم مرگ و نیستی، به دامان مادرخدایانی پناه میبرد که با قدرت زایش و حمایت مادرانه خود، نه تنها در برابر مرگ قد علم میکردند، بلکه به حیات مادی و معنوی تمامی موجودات زنده برکت میبخشیدند. این باور آنقدر در سنت و فرهنگ ساکنان جزیره کرت ریشه دواندهبود که حتی قرنها پس از غلبه اقوام مردسالار، خدای خدایان زئوس نیز نتوانست ارج و قربی برابر با مادر خود، یعنی رئا، نزد این مردمان پیدا کند. از این رو ایزدبانوانی چون رئا، گایا و هرا و حتی الهگان مصری وارداتی چون ایزیس از جایگاه والا و برجستهای در اساطیر، فرهنگ و باور اصلیترین بخش تمدن یونان برخوردار بودند (دورانت، ۱۳۸۷).
مهمترین ایزدبانو در فرهنگ مردمان مدیترانه، ایزدبانوی گایا بود که بهعنوان الهه زمین و منشا اصلی آفرینش در اساطیر یونان شناخته میشد. گایا، الهه زمین در باورهای اساطیری یونان است که بعضا از او با عنوان الهه مادر بزرگ نیز یاد میشود و حتی در برخی روایات، خالق و مادر جفت آسمانی خود، یعنی اورانوس نیز بهشمار میآید (توسلی، ۱۳۸۱). او در اثر قرارگرفتن اورانوس، خدای آسمان بر روی پیکرش، فرزندان بسیاری را بهدنیا آورد؛ اما اندکی بعد، از زایمانهای متعدد و بیوقفه خسته شد و به کمک فرزندش، کرونوس، اورانوس را پس زد. کرونوس نیز آلت نرینگی پدر آسمانی خود را به دریا افکند و بر اریکهی قدرت او تکیه زد. اما نقش گایا در اینجا به پایان نرسید. او به کمک رئا، همسر کرونوس، آخرین فرزندشان یعنی زئوس را از بلعیده شدن توسط پدر نجات داد تا بدین وسیله نسل خدایان المپ را حفظ کند. زئوس نیز دور از چشم کرونوس بزرگ شد تا سرانجام علیه او قیام کرد، برادران و خواهران خود را از بطن پدر آزاد نمود و با کنار زدن او، بر تخت خدایی نشست (برن، ۱۳۹۶).
عنصر فعال و باقی در گذار از اساطیر کهن تیتانخدایان به اساطیر متأخر المپنشینان، ایزدبانوی زمین است که حتی با کنار رفتن آسمان بهعنوان پدر، باز هم نقش حمایت و پشتیبانی خود را ادامه میدهد و در انتقال قدرت خدایی میان سه نسل از خدایان مذکر، نقشی کلیدی و مادرانه را ایفا میکند. درواقع خدایان المپ از دامان زمین، یعنی ایزدبانوی گایا، جان میگیرند و خود را به بلندترین نقطه آن، یعنی کوه المپ، میرسانند. اما این قدرت مطلق برای تفکر مردمحور اساطیر متأخر قابل هضم نبود. لذا بعد از او، رسالت باروری و حاصلخیزی زمین به رئا، و پس از وی به دمتر واگذار گردید تا درنهایت دمتر نیز وظایف باروری خود را در کنار دخترش پرسفونه معنا کند (توسلی، ۱۳۸۱). هرا نیز بهعنوان ایزدبانویی معرفی میشود که شهبانوی آسمان لقب گرفته و نقشی مهم و کلیدی را در باور مادرسالارانه و انتقال قدرت به فرهنگ مردسالارانه ایفا میکند. درواقع جایگاه و مقام این الهه نزد مردمان یونان، بهخصوص ساکنان مناطق کوهستانی آنقدر والا بود که روایات مادرپرستی بسیاری پیرامون او نقل شده است (طاهری، ۱۳۹۳). در ادامه به این موضوع میپردازیم که چگونه زئوس توانست به وسیلهی ازدواج با الهگانی چون هرا و دمتر، به تثبیت موقعیت و جایگاه خود بپردازد و بر تفکر اقصی نقاط یونان تسلط یابد.
هجوم اقوام مردسالار
در برههای از تاریخ، اقوام هندواروپایی مهاجر، که بعضا با عنوان بیابانگردان سرزمینهای شمالی و کوچنشینان مردمحور از آنها یاد میشود، به سمت سرزمینهای جنوبی، از جمله یونان حرکت کردند و آن مناطق را تحت تسخیر خود درآوردند. فرهنگ این مردمان فرهنگی مبتنی بر قدرت جسمانی و زور بازوی مردان بود که از آنها ملتی مردسالار و پدرمرکز میساخت. درواقع ایشان اقوامی جنگجو بودند که با یورش و حمله به دیگر اقوام نیازهای خود را برطرف مینمودند. از اینرو کنار آمدن با فرهنگ مادرسالارانه مردمان یکجانشین که زندگی مبتنی بر کشاورزی و صلح و آرامش داشتند، برایشان ممکن نبود. در جنگ و تهاجم آن چیزی که مورد توجه است، قدرت جنگاوری و آمادگی جسمانی است که در اکثریت مردان بیشتر از زنان بهچشم میخورد. از اینرو، دیگر خدای اعظم نباید خدایبانویی خردمند، مادر و زاینده باقی میماند؛ بلکه باید با ویژگیهای مردانهای تعریف میشد که پیروزی در نبردها یا محافظت در برابر یورشها را تضمین میکرد. لذا این مردمان مردسالار پس از پیروزی بر سرزمینهای مادرسالار مغلوب، تلاش نمودند تا با ترویج باور، آیین و فرهنگ خود در سرزمین جدید، ثبات و موقعیتی مستحکم پیدا کنند. این اقدام با گذر از مادرخدای اعظم به خدایخدایان مذکر آغاز شد که بر جایگاهی فراتر از دیگر الهگان و ایزدان قرار میگرفت و ریاست آنها را عهدهدار بود (طاهری، ۱۳۹۳).
دستگاه اسطوره-انسانشناختی ژیلبر دوران
ژیلبر دوران یکی از پژوهشگران مطرح حوزه اسطورهشناسی است که اغلب نظریات خود را در مثلثی با سه ضلع اسطورهشناسی، مردمشناسی و تخیل ارائه میدهد و بدین ترتیب رویکردی مطالعاتی را در حوزه علوم انسانی پایهگذاری مینماید (رحمانی و شعبانی خطیب، ۱۳۹۵). یکی از دستاوردهای مهم علمی و پژوهشی دوران، معرفی دستگاهی پنج مرحلهای در مطالعات مردم-اسطورهشناختی بود که به پنج مرحله تکامل نگاه انسان به محیط پیرامون خود میپرداخت و بهترتیب شامل بازتاب، شم، کهنالگو، نماد و اسطوره میشد (نامور مطلق، ۱۳۹۲). درواقع به تعبیر وی بشر با گذر از این پنج مرحله از بعد حیوانی خود فاصله گرفت تا درنهایت به مرحله تکاملیافته اسطورهپردازی و اسطورهباوری برسد. به بیانی دیگر، انسان به کمک قوه تخیل خود تلاش کرد تا در برخورد با ناشناختهها توانمند گردد و پاسخهایی برای پرسشهای ذهنی خود و دیگر همنوعانش بیابد. از این رو در پنج مرحله عملکرد تخیل خود را تقویت نمود و به خلق اساطیر دست زد (رحمانی و شعبانی خطیب، ۱۳۹۵).
نخستین مرحله از دستگاه ژیلبر دوران، مرحله بازتاب است که واکنشهای بدوی انسان را در اولین مواجهه ایشان با جهان و محیطی جدید شامل میشود. در این مرحله تلاش انسان در جهت حفظ بقاست و پاسخی در برابر ضرورتهای اولیه آن و اقدام جهت جلوگیری از سقوط، گرسنگی و انقطاع نسل بهشمار میآید. این مرحله شامل سه بازتاب موقعیتی، تغذیهای (هضمی) و جنسی است که هر کدام بنابر تعریف خود، منشأ شکلگیری نیرویی پویا در جهت ایجاد نخستین تصورات ذهنی هستند و به گفته دوران، شم یا قوه را ایجاد مینمایند. بازتاب موقعیتی موجب شکلگیری فهم و درک انسان از موقعیت و شرایطی میشود که در آن قرار گرفتهاست؛ بازتاب تغذیهای بازیابی قدرت حیات و استمرار آن را به دنبال دارد و درنهایت، بازتاب جنسی به بقای نوع بشر و تکثیر آن در طی قرون متمادی میانجامد. با این تعاریف، نیروهای نهادینه شکلگرفته از این سه بازتاب در مرحله بعد به خلق کهنالگو، بهعنوان تعاریف و تصاویر انتزاعی جمعی، و سپس نماد، بهعنوان تصاویر عینی و فرهنگی، ختم میگردند تا درنهایت اسطورهها را شکل دهند (نامور مطلق، ۱۳۹۲). با بسط این مفهوم به تمامی ادوار و تجربیات جدید بشری، میتوان گفت که هر فرد یا قومی در برخورد با جامعه، فرهنگ و سنتی جدید دست به واکنش بازتابی میزند تا بقای موقعیتی، تغذیهای و جنسی خود را تأمین نماید، به خلق قوههای پویا، کهنالگوهای جمعی و تعریف نمادهایی بپردازد که با فرهنگ و سنت ایشان مطابقت دارند و درنهایت اساطیری را به کمک این پنج مرحله روایت کنند که به آرامی از فرهنگ سرزمین مغلوب گذر کرده و به باور فرهنگ غالب نزدیک میشود.
بازتاب موقعیت
چنانکه پیشتر نیز اشاره کردیم، اقوام مردسالار مهاجم برای تسلط یافتن بر فرهنگ و اجتماع سرزمین مغلوب یونان، تلاش کردند تا موقعیت خود را تثبیت نمایند و در ذهن، فرهنگ و باور اجتماع جدید پذیرفته شوند. درواقع ایشان همچون کودکی بودند که به محض تولد، با محیطی جدید و ناشناخته روبهرو میشد و تمام رفتار خود را در جهتی سوق میداد که جایگاهش را در جهان طبیعت مشخص کند. ایشان در اولین اقدام که در گروه بازتاب موقعیتی تعریف میگردد، تلاش کردند تا پیوندی میان باورهای خود و باورهای بومی منطقه شکل دهند. پیشتر به نقش مهم هرا در باور بومیان یونان اشاره کردیم و از اهمیت و جایگاه او در باور این مردم سخن گفتیم. زئوس بهعنوان خدایی وارداتی از قبایل مهاجم شمالی، با هرا وصلتی آسمانی کرد تا به موقعیت خود ثبات بخشد. پس از آن هرا بهعنوان حامی ازدواج و زنان شوهردار معرفی شد تا بر اهمیت و جایگاه این ازدواج مقدس صحه بگذارد (طاهری، ۱۳۹۳). اما این تنها وصلت سیاسی زئوس نبود. خدای خدایان یونان با ازدواجهای متعدد و ایجاد رابطه با معشوقههای بسیار، موقعیت خود را بیش از پیش تثبیت نمود. این امر در اولین وهله بقای نسل او را تضمین میکرد که قهرمانان، الهگان و خدایانی را بهوجود میآورد که از یکسو، نسب او و از سوی دیگر، نسبی زمینی، تیتانی و حتی خدایی داشتند؛ اما نکته قابل توجه در نسبنامه ایشان این بود که بهعنوان فرزند زئوس معرفی میشدند و از نام او تقدس و ارزش میگرفتند. در وهله دوم، خدای اعظم خدایی مذکر بود که در کنار خود الهگان، زمینیان، ایزدبانوان و پریان متعددی را بهعنوان همسر داشت. این تعدد معشوقه و همسر مانع از باوری متحد و یکسان به الههای اعظم میشد که جفت ازلی و ابدی زئوس بهشمار میرفت. درواقع میتوان گفت که در ترازوی نسبنامه خدایان، یک کفه به معشوقهها و همسران متعدد زئوس اختصاص مییافت و کفه دیگر تنها شخص خود او را شامل میشد. از اینرو، دیگر جفتی مشخص، بهعنوان خدایبانوی خدایان، در کنار وی تعریف نمیشد و همین ترفند از قدرت ایزدبانوان در اساطیر یونان میکاست.
در مرحلهای دیگر از بازتاب موقعیت، فرهنگ مردسالارانه تلاش کرد تا قدرت زنانه در ایزدبانوان متفاوت را رو در روی هم قراردهد تا بتواند راهی برای غلبه بر نیروی مطلق آنها بیابد. اساطیر یونان آکنده از روایاتی هستند که آتنا، خدایبانوی بزرگ آتن، و هرا، ایزدبانوی بومی جزایر یونان، را رو در روی هم و در حال دسیسهچینی برای یکدیگر بهنمایش میگذارند. یکی از بارزترین نمونههای این تقابل و رو در رویی را میتوان در رقابت آتنا، هرا و آفرودیته بر سر سیب نفاق و زیبایی مشاهده کرد که جنگی خانمانسوز را میان یونان و تروا شکل داد و درنهایت به هیچ نتیجهای جز ویرانی تروا و قتل عام مردم، به دور از چشم زئوس و با حمایت مستقیم خدایبانوان، نرسید (پینسنت، ۱۳۷۹).
شاید بتوان از اسطوره مدوسا بهعنوان نقطهی عطفی در رقابت و جنگطلبی الهگان علیه یکدیگر یاد کرد که درنهایت به کشته شدن یک الهه توسط یکی از فرزندان زئوس، با حمایت مستقیم آتنا، ختم میگردد. بنابر این اسطوره، خدای پوزئیدون در معبد الهه آتنا با زنی زیبارو بهنام مدوسا همبستر شد و علاوه بر بیحرمتی به ساحت آتنا، جسم زیباترین و دلرباترین زن یونان را نیز در اختیار خود گرفت. پس از آن، آتنا تنها مدوسا را مورد خشم و غضب خود قرار داد و موهای زیبای او را به مارهایی تبدیل کرد تا هرکس با نگاه انداختن به صورت او، به هیبت سنگی سخت درآید. درنهایت آتنا به پرسئوس، یکی از فرزندان زئوس، کمک کرد که مدوسا را از پا درآورد و سر از بدنش جدا کند تا نقش مخوف آن را بر سپرش بیندازد و در جنگها از آن علیه دشمنان خود استفاده کند (Roman, 2010). این بخش از اسطوره بهصورتی استعاری، پایان دوره مادرسالاری و آغاز سلطه مردان را بهنمایش میگذارد که بر زور بازوی خدایان و خدایزادگان مذکر و قدرتمند تکیه دارد. پیشتر نیز اشاره کردیم که مار نمادی بود از تمدن کرت که بر مبنای فرهنگ مادرسالاری خود، تا قرنهای متمادی پس از سلطه اقوام مرد سالار، ادامه داشت. با این حساب، جداشدن سر از بدن مدوسا، که با گیسوان مارگون در برابر پهلوانان و جنگاوران مدعی قد علم کرده و شکستناپذیر تلقی میشد، بهعنوان اعلام مرگ تمدن مادرسالار کرت تعبیر گردید. لازم به تأکید است کهچنین خشونت و رفتار رقتانگیزی برای تأکید بر قدرت مردان و جدیت آنان در تصاحب مقام خدایی مورد انتظار است. چراکه بحث اصلی در دوران پدرشاهی، قدرت بدنی و جنگاوری ایشان برای حمله به اقوام دیگر و غارت اموال آنان یا محافظت از قوم خود و حفظ بقای نظامی ایشان است. (تصویر ۱)
بازتاب تغذیهای
تغذیه کودک از طریق شیر مادر یکی از مفاهیمی است که در طول تاریخ و اساطیر ملل مختلف مقدس و حیاتی شمرده شده است. از گذشتههای دور، شیردهی به نوزادان از سینه مادر یکی از الویتها و وظایف مادران بهشمار میرفت که سلامتی و زنده ماندن نوزاد را بهعنوان موجودی ضعیف و شکننده تضمین میکرد و حتی در نقش ایزدبانوان اساطیری بهعنوان مادران مقدس نیز منعکس میشد. چنانکه در نخستین آثار تصویری و حجمی یافتشده از الهگان اساطیری، با تأکید بر نقش شیردهی آنان در تغذیه و رشد کودک، خدایبانوانی با سینههای برهنه و برجسته بهتصویر درآمدهاند. درواقع این الهگان بهعنوان مادر اعظم تمام موجودات زنده، گیاهان، حیوانات و کائنات وظیفه داشتند که نقش خود را بهعنوان حمایتگر و تغذیهکننده ایفا کنند و در بیانی نمادین، زمین و آسمان را از سینههای بارور خود تغذیه نمایند (Ekonoyan, 2006). (تصویر ۲)
در اساطیر یونان، ما با روایتی متفاوت و قابل تأمل از بزرگشدن زئوس نوزاد در جزیرهی کرت برخورد میکنیم. بنابر اسطوره دوران کودکی زئوس، پس از تولد او و نجاتش از بلعیدهشدن توسط کرونوس، مادر او، رئا، فرزندش را به جزیره پهناور کرت برد تا دور از چشم پدر در امان باشد. گایا نیز نمفی بهنام آمالته را در هیبت یک بز ماده، برای تغذیه و شیردادن به زئوس راهی آنجا کرد تا او را به بهترین و مناسبترین شیوه ممکن تغذیه نماید. لذا زئوس در جزیره کرت و با ترکیبی از شیر بز و عسل بزرگ شد تا سرانجام علیه پدر خود، کرونوس، قیام کرد و بر تخت خدایی تکیه زد (پینسنت ۱۳۷۹: ۲۲). در این روایت، نقش تغذیه مادرانه بر عهده حیوانی ماده گذاشتهمیشود تا خدای خدایان را بینیاز از شیره وجودی الههای معرفی کند که او را به دنیا آورده است. این تأکیدی است بر این امر که برخلاف تصور کهن، آن چیزی که الههزادگان را به خدایان نیرومند تبدیل میکند، تغذیه و حمایت مادرانه نیست؛ بلکه قدرتی است که در وجود ایشان نهادینه است. هر چند نقش حمایتگر الههمادرانی چون گایا و رئا در ادامه حیات زئوس کودک غیرقابل انکار است، اما بهعنوان عنصری جانبی معرفی میشود که میتواند با حمایت و تغذیه یک حیوان مقدس نیز جایگزین گردد. (تصویر ۳)
روایت دیگری که تلاش دارد سنت تغذیه از شیر مادر را تغییر دهد، روایتی است از دوره نوزادی یکی از فرزندان زئوس به نام هراکلس یا هرکول. هراکلس مشهورترین قهرمان اساطیری یونان بود که از رابطه میان زئوس با زنی فانی متولد شد؛ از اینرو یکی از فرزندان زمینی خدای خدایان یونان بهشمار میآمد که صفاتی نیمهخدایی و نیمهانسانی داشت. مادر هرکول پس از تولد فرزندش، از ترس خشم هرا، نوزاد را در گندمزاری رها کرد؛ اما الهه آتنا کودک را یافت و تحت حمایت و سرپرستی خود گرفت. آتنا که تحت تأثیر قدرت هرکولِ نوزاد قرار گرفته بود، هرا را قانع کرد که از سینه خود به نوزاد شیر دهد تا قدرتی الهی و خدایی در رگهای او جاری گردد. بنابر روایتی دیگر از همین اسطوره، زئوس هنگامی که هرا در خواب بود، هرکول را در آغوش او گذاشت تا از شیر ایزدبانوی بزرگ تغذیه کرده و خلق و خوی خدایگونه پیدا کند. باری، هرکول به محض به دندان گرفتن سینه هرا، او را زخمی کرد و با پاشیدن شیر او بر آسمان، کهکشان راه شیری را بهوجود آورد (Roman, 2010). این اسطوره به صورتی کاملا عملی قیام یک قهرمان مذکر را در برابر نیاز اصلی خود در تغذیه شدن توسط مادر بهنمایش میگذارد. قهرمانی که علیرغم تلاش پدر و خواهر ناتنی خود، که هر دو از خدایان و الهگان اصلی یونان بودند، از نوشیدن شیر الههمادر قدرتمند و کهنی چون هرا اجتناب میکند و حتی در ادامه ستیز علیه این باور کهن، دست به خلقتی شگرف در آسمانها میزند. داستان در اینجا بهپایان نمیرسد و ستیز پایانناپذیر هراکلس و نفرت هرا در روایات و اساطیر متعدد تکرار میشود. هرچند با توجه به معنای نام هراکلس، که «شکوهیافته از طریق هرا» معنی میگردد؛ بهنظر میرسد که نوشیدن شیر هرا به او قدرتی ماورائی و خدایگون بخشید و رابطهای غیرخونی، ولی معنوی را میان آنها شکل داد تا هرا بهعنوان کسی که هرکول را از شیره وجودی خود تغذیه کرده بود، مادر معنوی وی تلقی شود، اما هراکلس به این رابطه معنوی پشتپا میزند و اعلام میکند که از قدرتی که هرا به او بخشیده، بینیاز است و از بدو تولد قهرمان زاده شده است. این قهرمانی مشخصا موید نقش زئوس بهعنوان پدر اوست که خون خدایی را در رگهایش جاری ساخته است و این قدرت را داشته تا از مادری فانی و زمینی، خدایقهرمانی بزرگ و قدرتمند بیافریند. (تصویر ۴)
بازتاب جنسی
فرهنگ مردسالارانه برای غلبه بر قدرت مادرخدایان، از روشها و حربههای متفاوتی استفاده کرد. از جمله ضد فرهنگی تحت عنوان «تجاوز» که از یکسو هیبت مقدس، غیرقابل تسخیر و معنوی ایزدبانوان را خدشهدار میکرد و از سوی دیگر بر این امر تأکید داشت که مردان با قدرت و زور بازوی خود حتی میتوانند مادرخدایان و الهگان بزرگ را نیز در اختیار داشته باشند و تمامیت وجودی آنها را، از طریق رابطه جنسی، بهدست آورند (بولن، ۱۳۹۵). در اساطیر یونان روایات بسیاری نقل میشوند که بنابر آنها، خدایان مذکر و قدرتمند برای ابراز علاقه و دستیابی به تمامیت وجود یک زن، او را ربوده و مورد تجاوز قراردادهاند. زئوس با فریفتن زنان بسیاری، از جمله آلکمنه و ائوروپا، آنها را به همآغوشی با خود وادار کرد و از طریق ایشان، نسلی از قهرمانان نیمهخدایی و خدایان را بهوجود آورد (کاوندیش، ۱۳۹۰).
هادس، یکی از برادران زئوس که خدای جهان مردگان بهشمار میرفت، پرسفونه، دختر زئوس و دمتر را ربود و به جهان زیرین برد تا همسر و ملکه او باشد. بنابر روایتی اسطورهای، پرسفونه هنگام گشت و گذار در دشتهای سرسبز، به چیدن نرگسی چلچراغ، که توسط گایا بر سر راه او قرارگرفتهبود، طمع کرد؛ اما به محض دست زدن به گل نرگس توسط عمویش، هادس، دزدیده شد و به جهان زیرین فرو رفت. دمتر شکایت این امر را نزد زئوس برد، اما زئوس حق را به هادس داد. بنابراین دمتر مجمع خدایان المپ را ترک کرد و به زمینیان پناه برد. او در غم فراق دختر خود، تمام وظایف خداییش را از یاد برد و زمین از رشد و زایش خالی شد. درنهایت خشکسالی و قحطی هولناکی زمین را در بر گرفت که خدایان را نگران کرد و زئوس را به یافتن چارهای واداشت. زئوس هادس را راضی کرد تا پرسفونه را نزد مادرش برگرداند؛ اما هادس با نیرنگ و فریب، چندین دانه انار به خورد پرسفونه داد تا او را بهوسیله طلسمی وادار کند که پس از مدتی به جهان زیرین بازگردد. از آن پس زئوس مقرر کرد که پرسفونه بخشی از سال را در کنار مادرش و بر روی زمین بگذراند و بخش باقیمانده را نزد همسرش، هادس و بهعنوان ایزدبانوی جهان زیرین سپری کند. دمتر نیز به ناچار این شرط را پذیرفت؛ اما در طول مدتی که از دخترش دور بود، دست از کار میکشید و زمین را در زمستانی بیباروبرگ رها میکرد (برن، ۱۳۹۶). در واکنش به این عمل هادس، زئوس از برادرش طرفداری کرد و در برابر مقاومت و نارضایتی دمتر، قانونی وضع نمود تا پرسفونه در عین حال که نقش همسری هادس و ملکهی جهان زیرین را عهدهدار بود، مدتی را در کنار مادرش و بر روی زمین بگذراند تا دمتر به وظایف خدایی خود نیز بپردازد. عملا این واکنشی نیست که از یک پدر در برابر دزدیدهشدن و مورد تجاوز قرارگرفتن دختر خود، که یکی از الهگان مهم المپ بود؛ انتظار میرود. اما سنت تجاوز در اساطیر یونان چنان ریشه دواند که به آرامی این امر را امری عادی و طبیعی برای خدایان مذکر جلوه داد و حتی به پادشاهان، پهلوانان و زمینیان نیز سرایت کرد.
از سوی دیگر، مسئلهی بکرزایی الهگان زیر سوال رفت و تلاش شد تا قدرت خلاقه ایشان که با زنانگی و ذات مادرانه ارتباط مییافت، مستقل از جنسیت و به صورتی عمومی مطرح گردد. تولد معجزهآسای الهه آتنا از پیشانی زئوس، یکی از بارزترین مثالهایی است که به عمومیساختن نقش زایش و باروری الهگان میپردازد. بنابر این اسطوره، هنگامی که متیس، همسر خردمند زئوس، کودکی را آبستن بود، گایا و اورانوس به خدایخدایان هشدار دادند که دومین فرزندی که از متیس متولد شود، علیه او قیام خواهدکرد و او را از اریکه قدرت بهزیر میکشد. لذا زئوس متیس جادوگر و خردمند را که هیچ قدرتی نمیتوانست در برابر عقل و خردش قد علم کند، با زیرکی فریب داد تا خود را به حشرهای کوچک تبدیل کند و سپس او را بلعید. اما مدتی بعد از سردردی شدید به ستوه آمد و به کمک هفائستوس پیشانی خود را شکافت. از پیشانی زئوس، آتنا، همان فرزندی که متیس باردار بود و زئوس از بیم تولد او کمر به قتل ایشان بستهبود، با لباس رزم و سلاح جنگی متولد شد. این تولد خشم هرا را برانگیخت و جدالی دائمی میان او و آتنا را موجب شد (Roman, 2010). (تصویر ۵)
شخصیت آتنا شخصیتی است که از جوانب متعدد، سنت نوخاستهی مردسالارانه را به دست الههای مونث اجرا مینماید و از وجوه بسیار، بر برتری جنس مذکر اشاره دارد. درواقع او وظایف مردانهای را عهدهدار است که اقوام مردسالار بیش از همه بر آنها تکیه دارند (طاهری، ۱۳۹۳). هر چند آتنا دوشیزهالههای است که هرگز تن به رابطه و عشق با هیچ خدای مذکری نداد، اما با افتخار از تولد معجزهآسای خود یاد میکرد و بر این امر تأکید داشت که از هیچ زنی زاده نشده است و تنها فرزند پدر خود است. پیشگویی گایا و اورانوس هرگز به واقعیت نپیوست و رابطه آتنا با زئوس روزبهروز بهتر و نزدیکتر شد. لذا بهنظر میرسد آتنا الههای است که بر قدرت خدایی پدرش صحه میگذارد و در موارد بسیاری که در این نوشتار به آنها اشاره شد، به غلبه و تحکیم نظام مردسالارانه کمک میکند. او که از یکسو بهعنوان الهه خرد و از سوی دیگر بهعنوان الهه جنگ و نبرد شناختهمیشود، بینیاز از هر قدرت مادرانه و زنانهای عمل میکند و با تأکید بر این امر، یکی از نخستین روایتهای بکرزایی خدایمردان را به شهرت میرساند. چه بسا اهمیت و نقش کلیدی آتنا در اساطیر یونان، موید موفقیت وی در القای این مفهوم باشد و جدال و ستیز دائمی او با الهه هرا بر این تلاش صحه میگذارد (Roman, 2010).
جداول، شکل ها و نمودارها
تصویر ۱: چلینی، بنونوتو، قرن شانزدهم میلادی، پرسئوس و سر مدوسا، فلورانس (URL 1)
تصویر ۲: -، ۲۵۰۰۰ قبل از میلاد مسیح، ونوس ویلندورف، سنگ آهک، وین (Eknoyan 2006)
تصویر ۳: جوردینز، جیکوب، قرن ۱۷ میلادی، کودکی زئوس، رنگروغن روی بوم، پاریس (URL 2)
تصویر ۴: – ، ۳۶۵ تا ۳۵۰ قبل از میلاد مسیح، هرکول و هرا، نقاشی روی سفال، لندن (URL 3)
تصویر ۵:-، ۱۹۳۶، تولد آتنا از سر زئوس، تصویر چاپی در کتاب (URL 4)
جدول ۱ : بررسی روایات اساطیری یونان باستان در سه بازتاب موقعیتی، تغذیهای و جنسی از دستگاه اسطورهشناختی ژیلبر
نتیجهگیری
در نخستین مرحله از زندگی اسطورهمحور، مادرخدایان بهعنوان منشأ اصلی هستی و خلقت، والاترین قدرت ماورائی را در اختیار داشتند و بر مهمترین دغدغه انسان، یعنی بخشیدن حیات و زندگی به جانوران و گیاهان، استمرار آن و پایان آن بهوسیله مرگ نقشآفرینی میکردند. از اینرو انسانها پیش از شناختن و پرداختن به خدایان مذکر، الهگان و ایزدبانوانی را مورد پرستش قرار دادند و در اسطورههای خود پذیرا شدند که نقطه آغازین خلقت بودند و در برخی موارد، بدون دخالت هیچ عنصر مردانه، باروری انسانها و جانواران و حاصلخیزی زمین را تحت سلطه خود داشتند. این باور دورهای از مادرسالاری را در فرهنگ مناطقی شکل داد که تا پیش از غلبه فرهنگ مردسالار همچنان ادامه داشت.
اما با حمله و غلبه اقوام مردسالار، من جمله هندواروپاییان، تضعیف نقش الهگان و مادرخدایان اعظم سرزمینهای مغلوب آغاز شد و آنها را بهعنوان قدرت دوم و پایینمرتبهتر از خدایان مذکر، به حاشیه راند. فرهنگ مردسالارانه برای غلبه بر قدرت مادرخدایان، از روشها و حربههای متفاوتی استفادهکرد. این روشهای متعدد بیش از همه در اساطیر متأخر سرزمینهای تحت تسلط ایشان، از جمله یونان، متبلور شدند و مجموعهای از روایات اساطیری را شکل دادند که با اساطیر مادرخدایی کهن و بومی تفاوت داشتند.
در این نوشتار، با توجه به دستگاه پنج مرحلهای ژیلبر دوران و نگاهی به اساطیر یونان باستان پس از تسلط اقوام هندواروپایی بر آن منطقه، روند تسلط اساطیر مردسالار بر اساطیر مادرسالار مورد دستهبندی و بررسی قرار گرفت. در ابتداییترین مرحله از دستگاه دوران که با بازتابهایی در برابر نخستین برخورد و واکنش نسبت به محیطی جدید تعریف شدهاست، اساطیری شکل گرفتند که در سه گروه بازتاب موقعیت، بازتاب تغذیهای و بازتاب جنسی قابل تحلیل و بررسی هستند. هدف از این اساطیر، تثبیت موقعیت فرهنگ مهاجمین و نفوذ عمیق به فرهنگ و باور مردمانی بود که پیش از هجوم اقوام هندواروپایی، در دورهای از برتری مادرخدایان، الهگان و ایزدبانوان میزیستند.
در هر سه بازتاب موقعیت، تغذیه و جنسی اساطیری تعریف شدند که علیه قدرت ذاتی و خلاقه مادرخدایان قد علم کرده و خط بطلانی بر سنتهای پیشین میکشیدند. در بازتاب موقعیت، زئوس، بهعنوان خدایی هندواروپایی و غیر بومی، با ازدواجهای متعدد توانست موقعیت خود را بهعنوان خدای خدایان یونان تثبیت نماید و الهگان اعظم را به حاشیه براند. در عین حال با قرار گرفتن الهگانی چون آتنا و هرا در برابر یکدیگر، چند دستگی و عدم اتحادی ایجاد شد که از قدرت مطلقه ایشان میکاست. در بازتاب تغذیهای، نیاز نوزاد و کودک برای تغذیه از شیره وجود مادر زیر سوال رفت و در دو روایت، کودکی زئوس و هراکلس دچار تزلزل شد. درنهایت در بازتاب جنسی، ضدفرهنگ تجاوز وارد گشت که حرمت وجودی و دستنیافتنی الهگان را خدشهدار کرد و تجاوز و تعرض را بهعنوان روشی عادی برای دستیابی خدایان مذکر به زنان مورد علاقه خود بهنمایش گذاشت. در این بخش بکرزایی که پیشتر منحصر به الهگان اعظم بود، با تولد معجزهآسای آتنا از پیشانی زئوس، از انحصار جنسیت زنانه خارج شد و زایش و خلقت را بهعنوان امری عمومی و فارغ از جنسیت معرفی کرد. در ادامه نیز الهه آتنا با تأکید بر تولد بکر خود از پدر، بر این امر صحه گذاشت و به تثبیت فرهنگ مردسالارانه در اساطیر یونان کمک شایانی کرد.
___________________________
۱: در اسطورهشناسی ایرانی، معمولا از اصطلاح ایزدبانو به جای مادرخدا استفادهمیشود. اما از آنجایی که این مقاله به مطالعه تطبیقی اساطیر فرهنگهای مختلف میپردازد، همچنان در موارد مشخص از اصطلاح مادرخدا استفادهمیکنیم.
منابع
برن، لوسیلا، ۱۳۹۶، اسطورههای یونانی، ترجمه عباس مخبر، چاپ هشتم، تهران، انتشارات مرکز
بولن، جین شینودا، ۱۳۹۵، نمادهای اسطورهای و روانشناسی زنان، ترجمه مینو پرنیانی، چاپ اول، تهران، انتشارات آشیان
پینسنت، جان، ۱۳۷۹، اساطیر یونان، ترجمه باجلان فرخی، چاپ اول. تهران، انتشارات اساطیر
توسلی، ناهید، زن و اسطوره، مجله کتاب ماه هنر، شماره چهلونه و پنجاهم، مهر و آبان ۱۳۸۱، ۶۸-۶۰
حسنی جلیلیان، محمدرضا و همکاران، تحلیل اسطوره دوشیزه- مادر. مجله ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی. دوره دهم، شماره سیوپنجم، تابستان ۱۳۹۳، ۱۳۶-۱۰۷
دورانت، ویل، ۱۳۸۷، تاریخ تمدن، ترجمه احمد بطحانی و (دیگران). جلد اول. چاپ ششم. تهران، انتشارات علمی فرهنگی
رحمانی، نجیبه؛ شعبانی خطیب، صفرعلی. بررسی جایگاه خیال و اسطوره در نقاشی قهوهخانهای (روش ژیلبر دوران). مجله باغ نظر. دوره سیزدهم. شماره چهلودو. آذر ۱۳۹۵٫ ۳۲-۱۹
طاهری، صدرالدین، ۱۳۹۳، ایزدبانوان در فرهنگ و اساطیر ایران و جهان، چاپ اول. تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
کاوندیش، ریچارد. ۱۳۹۰، دایرهالمعارف مصور اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمه رقیه بهزادی، چاپ دوم، تهران، انتشارات علم
کمبل، جوزف، ۱۳۹۷، قدرت اسطوره، ترجمه عباس مخبر، چاپ چهاردهم، تهران، انتشارات مرکز
کمبل، جوزف، ۱۳۹۸، قهرمان هزار چهره، ترجمه شادی خسروپناه، چاپ دهم، مشهد، انتشارات گل آفتاب
محمدی اصل، عباس، ۱۳۸۹، جنسیت و جغرافیا، چاپ اول، تهران، انتشارات گلآذین
معرکنژاد، سید رسول، ۱۳۹۳، اسطوره و هنر، چاپ اول، تهران، انتشارات میردشتی
معین، زهرا، بانوخدایان و بانواسطورهها (واژه زن در زبانها و فرهنگهای مختلف و جایگاه آن در آیین زرتشتی)، مجله کتاب ماه هنر، شماره چهلونه و پنجاهم، مهر و آبان ۱۳۸۱، ۵۷-۵۲
نامور مطلق، بهمن، ۱۳۹۲، درآمدی بر اسطورهشناسی: نظریهها و کاربردها، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن
Best, Amy. (—-). Greek Mythology. London. Future Publications
Hesiod. (2006). Theogony Works and Days Testimonia. Edited and Translated by Glenn W.Most. Massachusetts. Harvard University Publications
Iacovidou, Nicoletta. Breastfeeding in the Course of History. Med Crave Magazine. Vol. 2. 2015. I 6
Roman, Luke and Roman, Monica. (2010). Encyclopedia of Greek and Roman Mythology. New York. Facts on File Publications
URL 1: Cellini, Benvenuto. (16th C.E.). Perseus and the Head of Medusa. https://commons.wikimedia.org/wiki/File:Perseus_by_Cellini_Loggia_dei_Lanzi_n06.jpg. (Access Date: 7/5/2021)
URL 2: Jordaens, Jacob. (1640 C.E.). Child Jupiter Nursed By Goat Amalthea. Paris: Louvre Museum. http://arthistoryreference.com/t145/7103b.htm. (Access Date: 2/10/2020)
URL 3: – (365-350 B.C.). Hera and Child Heracles. London: British Museum. https://gr.pinterest.com/pin/482659285046311330/?nic_v2=1a649NC7I. (Access Date: 2/10/2020)
URL 4: -. (1936 C.E.). The Birth of Minerva. https://commons.wikimedia.org/w/index.php?search=birth+of+athena&title=Special:MediaSearch&go=Go&type=image. (Access Date: 7/5/2021)