«نقطه نیست آغاز»
تنهاتر از میهمان
افتادهای در این خانه
و با اینکه هرکس
خو کرده به یک دیوار
میزبان
هنوز جای دیگریست
و پر نمیشود خالیش
تنها دو چشم خیره
که افتاده بیرون صورت
با دیرترین دستش
نزدیکترت… آره!
و زندگی شاید
همین از قلم افتاده باشد
که اینگونه بر کاغذ
فریاد میکند
چرا کسی نمیبیند
نمیبینید!؟
انگار یک ادامهایم فقط
حل شدهایم در شروع
و قربانی
همیشه آنکسست
که خلق میکند خانه
برای دیدن
و نماندن
کسی نمیداند نمیبیند
کلمهها
این پیامبران بی خدا
مثل راهرو
کجا میبرند ما را
و میسازند
که اینگونه دور افتادهایم از دیر
انگار همه میزبانیم
هرجا هم که باشی
این خانه تو را… آره!
از مجموعهشعر «من اینهمه هستم»
انتشارات آنیما