نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موف در کتاب «هژمونی و استراتژی سوسیالیستی» نظریهایست مشمول مجموعهای از مفاهیم به هم پیوسته و ساختارمند که به تحلیل گفتمانها میپردازند و درک عمیق از این نظریه میتواند ما را در تحلیل پدیدههای اجتماعی و پیشبینی آینده کمک کند. برای درک بهتر این نظریه باید مفاهیمی مثل ساختارگرایی، نشانهشناسی، صحبتهای گرامشی پیرامون مفهوم هژمونی و قدرت در نظرگاه میشل فوکو را شناخت. این نظریه به دنبال این پاسخ است که مردم در جوامع مختلف چه تلقی از خود دارند و این تلقی چگونه بر عملکرد اجتماعی آنان اثر میگذارد؟
در این نظریه، لاکلا و موف به این موضوع تأکید دارند که حقایق ثابت بیرونی وجود ندارند و این گفتمانها هستند که به نشانهها و پدیدهها معنا میدهند. برای مثال پدیدههای طبیعی مثل زلزله و طوفان خارج از ذهن ما وجود دارند و به دلایل مختلف اتفاق میافتند. اما در پروسهی معنادهی هر فردی براساس گفتمانی که آن را پذیرفته به این نشانهها معنا میدهد؛ مثلن پدیدهای مثل زلزله از دیدگاه یک فرد مذهبی به خشم خدا معنادهی میشود و از دیدگاه یک زمینشناس میتواند به عواملی مانند حرکت صفحههای زمین و خروج مواد مذاب تعبیر شود. این معنادهی آثار و پیامدهایی نیز دارد که یک تحلیلگر گفتمان میتواند با توجه به همین پروسه در برخورد با پدیدههای اجتماعی تحلیلهایی از آینده به دست دهد؛ مثلن فرد مذهبی زلزله را خشم خدا تعبیر کرده و دلیل آن را بیحجابی، روزهخواری و… میداند و برای رسیدن به مقصود خود از همین پدیده به عنوان اهرم فشار استفاده میکند. در این پروسه میبینیم که واقعیت اجتماعی چگونه ساخته و معنادار میشود. پس هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد و این گفتمانها هستند که در هر دورهای بر اساس نظام معنایی خود به حقایق بیرونی معنا میبخشند. مفهومی مثل زیبایی را در نظر بگیرید؛ این مفهموم در هر دورهای براساس عوامل اجتماعی، سیاسی، جغرافیایی و… دستخوش تغییر بوده است. «مقصود من در اینجا تصویریست که از زنان زیبا در هر دورهای وجود داشته است». در دورهی قاجار، زنانی زیبا بودند که هیکل درشت و صدای کلفتی داشتند و حالتی مردانه در رفتارشان بود اما در چند دههی گذشته این تصویر کاملن تغییر کرده و زنانی با پوست سفید و ریزجثه تصویری از یک زن زیبا بودهاند. با پیشرفت رسانههای جمعی افراد مشهور توانستند معنایهای تازهای را تولید و وارد صحنه کنند. مثلن افراد پولدار با سفر به سواحل کشورهای مختلف پوست برنزه را تصویری از زنی زیبا به دست دادند و همین موضوع رفتهرفته به سطح اجتماع آمده و زیبایی معنای تازهای پیدا کرد. در اینجا به درستی این گزاره پی میبریم که «زبان امری در حال ساخته شدن است نه از قبل ساخته شده و ما به تکامل تدریجی زبان اعتقادی نداریم. پس هر زبانی در هر زمانی کامل است». دسترسی به واقعیت تنها از طریق زبان امکان پذیر است و معناسازی امریست دائمی.
تغییر در گفتمانها چه پیامدهایی دارد؟
براساس این نظریه میتوان به این نتیجه رسید که تغییر در گفتمانها باعث تغییر در نظام اجتماعی میشود. گفتمانها برای خروج از یک مشکل اجتماعی، ایده و راهکارهایی را مطرح میکنند و مردم با پذیرفتن این ایدهها باعث به قدرت رسیدن یک گفتمان میشوند و در اینجا میگوییم این گفتمان هژمونی «مسلط» شده است. در انتخابات اخیر آمریکا گفتمان حزب جمهوریخواه به این دلیل پیروز میشود که راهکارهایی مثل دیوار کشیدن بین مرز آمریکا و مکزیک و شعارهای ضد پناهجویی را به عنوان راهکاری برای بیکاری و مشکلات اجتماعی دیگر مطرح میکند. یا در انتخابات ایران گفتمان حزب اصلاحطلب را میبینیم که حول محور توسعهی سیاسی در حال مفصلبندیست. یا صحبتهایی که پیرامون مشکلات محیط زیست و حق و حقوق بانوان انجام
میشود که مشکلات اجتماعی این مقطع درزمانیست و حزب اصلاحات در ایران با تأکید بر آن سرانجام پیروز و گفتمان خود را حاکم میکند.
گفتمانها عمومیت دارند
به عقیدهی لاکلا و موف، گفتمانها عمومیت دارند و همهی اجتماع را در بر میگیرند و وسعتی به اندازهی تمام نظام اجتماعی دارند. پس هر عمل و پدیدهای برای معنادار شدن نیازمند این است که گفتمانی شود. در هر جامعهای معمولن دو گفتمان اصلی وجود دارد که هر یک از این گفتمانها سعی در مسلط کردن خود و به حاشیه راندن گفتمان رقیب دارند. پس نزاع بین گفتمانها باعث تغییر و باز تولید نظام اجتماعی میشود. هر گفتمانی زمانی که به ثبات نسبی برسد و نظام معنایی آن شکل بگیرد، هژمونی «مسلط» میشود.
در ادامه به این میپردازیم که چگونه یک گفتمان شکل میگیرد و مسلط میشود.
بررسی نظام معنایی تحلیل گفتمان
مفصلبندی: در عمل مفصلبندی پدیدههایی که به صورت طبیعی در کنار یکدیگر نیستند، در کنار یکدیگر قرار میگیرند. در این پروسه، عناصر هویت تازهای پیدا میکنند. این هویت جدید بر اثر ارتباطی که پدیدهها با یکدیگر برقرار میکنند به وجود میآید و شکل میگیرد.
دال و مدلول: عبارتها، مفاهیم، نمادها، اشخاص و… زیرمجموعهی دال هستند و مدلول نیز همان نمای بیرونیست. هر گفتمانی دالی را معرفی میکند که مدلول آن با خواستهای مردم انطباق داشته باشد؛ مثلن آزادی روزنامهها و محول کردن نشر کتاب به افراد کاردان دالیست که در گفتمان حزب اصلاحطلب بارها توسط روحانی معرفی شده است که مدول آن آزادی بیان است (البته این حرفها بیشتر جنبهی نمایشی دارند و پوشالی هستند و در واقعیت هیچکدام آنها عملی نمیشوند اما در این بحث بیشتر سعی در معرفی این نظریه دارم و به همین دلیل چنین مثالهایی را مطرح میکنم).
دال مرکزی: برای تثبیت یک گفتمان نیاز است که نظام معنایی آن شکل بگیرد و در اینجا وجود دال مرکزی بسیار حائز اهمیت است، زیرا دال مرکزی نقطهی ثقل همهی دالهاست و دالها دور آن مفصلبندی میشوند؛ مثلن دال مرکزی در گفتمان اصلاحات «توسعهی سیاسیست» و همهی دالها حول همین دال مفصلبندی شدهاند. پیروزی یک گفتمان و مسلط شدن آن به تشخیص بهترین دال مرکزی و مفصلبندی اطراف آن بستگی دارد. که در بحث توسعهی سیاسی گفتمان اصلاحات با تشخیص این گفتمان توانست پیروز شود. آنها مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… را به دلیل نبود توسعهی سیاسی میدانند.
دال شناور: همانطور که از اسم این دال مشخص است در اینگونه دالها مدلول ثابتی وجود ندارد و هر گفتمان با توجه به نظام معنایی خود میتواند مدلول مورد نظر خود را به آن متصل کند؛ یعنی در دال شناور ما چندین مدلول داریم. هر گفتمانی برای پیروزی باید بتواند این دالهای شناور را شناسایی و با توجه به نظام معنایی خود به آنها معنا بخشیده تا از این طریق بتواند پیروز شود.
دال خالی: دال خالی نیز همانطور که از اسمش مشخص است، نشانگر یک فضای خالی و امر غایب است. دال خالی به نوعی تصویری از آینده و سمت حرکت گفتمانها را نشان میدهد. پس وجود دال خالی بیانگر خواست اجتماع و حرکتشان به سمت پیشرفت است. در این بخش به دال خالی بیشتر میپردازم چون این دال در پیشبرد اهداف حاکم بیشترین نقش را ایفا میکند؛ مثلن یکی از وظایف رسانهها کشف این دالهای خالی و تاکید روی آنهاست تا حاکم را مجبور به حرکت به سمت پیشرفت کنند اما ژورنالیست ایرانی از همین امکان استفاده کرده و به گفتمان حاکم جهت معنادهی به دال خالی یاری میرساند. در واقع نقش رسانه برهم زدن گفتمان حاکم است نه معرفی نظام معنایی آن؛ مثلن رسانهای مثل بیبیسی فارسی را در نظر بگیرید که طی این چهار سال بیشترین سعی را در معرفی دال مرکزی حزب اصلاحطلب داشته است با چرخش دوربینش روی توافقهای هستهای، یعنی نوع تحلیلها و توجه بیش از اندازهی این رسانهها منجر به پیروزی گفتمان اصلاحطلب شده است (البته در ایران گفتمان اصلاحطلب و اصولگرا هر دو یکی هستند و در ظاهر خود را متفاوت معرفی میکنند). یا اگر به دالهای آزادی زنان توجه داشته است این توجه منجر به تولید معنا نشده و به سرعت گفتمان مسلط از همین توجه رسانهای استفاده و آن را به نفع گفتمان خود مصادره کرده است. البته این جریانها، یعنی معرفی و مسلط کردن گفتمانها فقط توسط رسانههای دیداری و شنیداری انجام نمیشود و نقش صفحههای مجازی نیز بسیار در رسیدن به این امر مهم است. همچنین استفاده از افراد مشهور مثل بازیگران سینما که با حمایت خود از حزبی میتوانند جمعت را به سمت آن بکشانند (در انتخابات اخیر هنرمندان توانستد جمعیت خاکستری را به پای صندوقهای رای بکشانند).
ساختارشکنی یا واسازی: ساختارشکنی مفهمومیست که از دریدا به عاریت گرفته شده و اگر به بحث گفتمان توجه کنیم میبینیم که در این تحلیل همه چیز از ساختاری منظم پیروی میکند. در اینجا ساختارشکنی نه به معنای نبود ساختار بلکه به معنای دست بردن در ساختار و ثبات معنایی گفتمان است. ساختارشکنی باعث پویایی گفتمانها میشود و به وارد شدن دال شناور کمک میکند تا سلطهی یک گفتمان یا از بین برود یا ناگزیر به تغییر شود و میدانیم که تغییر در گفتمانها باعث تغییر در نظام اجتماعی میشود. پس درک ساختارشکنی بسیار مهم است. ساختارشکنی میتواند توسط هر فردی صورت پذیرد یعنی از افراد عادی جامعه گرفته تا رسانهها، نویسندهها، شاعرها، دانشجویان، هنرمندان و… . هر چند این ساختارشکنی باعث تغییرات جزئی در نظام معنایی گفتمان میشود اما در نهایت همین دست بردن در جزئیات یک ساختار میتواند روی کل نظام معنایی اثر بگذارد. (در یک نظام ساختارمند تمام اجزا در ارتباط با یکدیگر قرار دارند و تغییر در هر جز میتواند بر کل نظام معنایی اثر بگذارد).
اسطورهسازی و وجه استعارهای گفتمان: برای اینکه یک گفتمان بتواند خود را مسلط کند، نیازمند این است که تصویری روشن از آینده به دست دهد. که این تصویر را لاکلا و موف اسطوره مینامند. اسطورهها بین واقعیت و حقیقت اجتماعی قرار گرفته و تصویری عینی از آینده به دست میدهند که در آنجا خبری از مشکلات اجتماعی نیست؛ برای مثال صحبتهای حسن روحانی در مورد برنامهی صد روزه میتواند نوعی اسطورهسازی باشد.
مفهوم سوژهگی سیاسی: سوژه به عنوان یک عامل سیاسی با اَعمال سیاسی سعی در به چالش کشیدن گفتمان حاکم میکند و همین باعث به زوال رفتن گفتمان مسلط میشود. پس نقش سوژه نیز در تغییر گفتمانها بسیار مهم است.
قدرت: قدرت از نگاه لاکلا و موف به معنای «قدرت تعریف کردن و تحمیل این تعریف در برابر هر آنچه آن را نفی میکند» است. میشل فوکو نیز تعبیری از قدرت دارد و آن را به مثابهی «مویرگهایی پراکنده در سراسر جامعه میداند که در دست حزب یا گروه خاصی نیست. قدرت، جامعه و سوژهها و کل حیات اجتماعی را تحت تأثیر قرار میدهد و آنها را معنادار میکند». در این تعبیر فوکو میبینیم که او عقیده داشت سایهی قدرت همهجا وجود دارد، نه به این دلیل که همهجا هست بلکه از همهجا سرچشمه میگیرد. برای مثال کعبه به خودی خود قدرتی ندارد، بلکه این مسلمانان هستند که به آن قدرت میدهند. اگر به هر دلیلی مسلمانان تصمیم بگیرند که به خانهی خدا اهمیت ندهند آنجا قدرت خود را از دست میدهد. پس نقش گفتمان را در این مقطع میبینیم که چگونه با تعیین کردن معنی، قدرت کسب میکند. مردم نیز با شرکت در این انتخابات و با رأی دادن، به گفتمان مسلط قدرت میدهند. همین شرکت در انتخابات باعث شد که این گفتمان برای چهارسال دیگر باقی مانده و در ساختار آن تغییر ایجاد نشود. چون با رأی دادن و قبول دربست نظام معنایی گفتمان اصلاحات این گفتمان به حیات خود ادامه میدهد و نیازی به ورود دالهای شناور و توجه به دالهای خالی نمیبیند. در واقع اگر به مفصلبندی گفتمان اصلاحات و اصولگرایی توجه کنیم، هر دو از مفصلبندی شبیه به یکدیگر پیروی میکنند و تفاوتی با یکدیگر ندارند پس تأیید هر یک از این گفتمانها در نهایت باعث تأیید آن دیگری نیز میشود. در نهایت میتوان گفت شناخت نظریهی گفتمان لاکلا و موف میتواند راهکارهای زیادی را برای مقابله با گفتمانهای مسلط ارائه دهد و نظام معنایی آنها را تغییر دهد که اگر فرصتی دست داد، در آینده به این موضوع بیشتر میپردازیم.