مقدمه
در جوامع قبیلهای عرب جنوب ایران، بدن زن صرفاً یک واقعیت زیستی نیست، بلکه متنی اجتماعی، سیاسی، تاریخی و اسطورهای است که بر پایهی نظم پدرسالارانه رمزگشایی و کنترل میشود. زن، در این فضا، نه یک فرد مستقل، بلکه حامل و واسطی برای تداوم «خون قبیله» تلقی میشود. از اینرو، هر مرحله از زیست بدن زن، از پیشبلوغ تا یائسگی، معانی و سازوکارهای خاصی از کنترل، طرد، قداست، خشونت یا احترام را برمیانگیزد. در این مقاله، این مراحل را در پنج بخش بررسی میکنیم: دوران پیش از باروری، دوران قاعدگی، دوران بارداری، دوران یائسگی، و در نهایت با تحلیلی دربارهی خون و نظم ژنتیکی قدرت بهپایان میرسانیم.
• ساختار قبیلهای و تملک بدن زن
برای فهم سازوکارهای کنترل بدن زن در جوامع عرب جنوب ایران، باید ساختار قبیلهای و عشیرهای را که بنیاد اجتماعی این جوامع را میسازد، بهدرستی درک کرد. در این ساختار، هویت فرد نه از طریق فردیت، بلکه از طریق عضویت در قبیله و خونـتبار پدری تعریف میشود. در نتیجه، بدن زن نه تنها متعلق به خودش نیست، بلکه ملک خانوادگیای است که باید از آن برای حفظ خلوص خون و پیوستگی تبار استفاده شود.
در رأس این ساختار، پدر و برادر بهعنوان نخستین مالکان بدن زن ظاهر میشوند. پس از آنها، عموها، پسرعموها، و مردان بزرگتر عشیره نیز در تصمیمگیری دربارهی بدن و زندگی زن نقش دارند. حق اول ازدواج با زن، از آنِ پسرعمو است. این الگوی ازدواج درونقبیلهای که با عنوان «ازدواج همتبار» شناخته میشود، نقش کلیدی در تکرار و حفظ نظم پدرسالارانه دارد.
ازدواج زن با پسرعمو، سازوکاری نهادی برای انتقال «خون پدری» به نسل بعد است. زن باید حامل تبار پدرش باقی بماند، و این تنها زمانی ممکن است که مردی از همان تبار (پسرعمو) با او ازدواج کند. بهعبارت دیگر، ازدواج با فردی خارج از قبیله، انتقال خون را مخدوش و «آلوده» میکند. چنین زنی ممکن است حتی در صورت رضایت خانوادهاش، در معرض طرد، تهدید یا خشونت قرار گیرد.
این ساختار، بدن زن را بهمثابه یک «ظرف انتقال خون» تعریف میکند که باید در مدار بستهی ژنتیکی قبیله باقی بماند. کنترل جنسی، ازدواج زودهنگام، نظارت رفتاری و حبس خانگی، همگی ابزارهایی برای محافظت از این ظرف هستند. از این منظر، خشونت علیه زن، اگرچه ممکن است با ظواهر مذهبی یا فرهنگی توجیه شود، در اصل پاسداری از اقتصاد خون و تمامیت ژنتیکی قبیله است.
۱. زن پیش از باروری: کودکیِ کنترلشده
در بسیاری از جوامع قبیلهای عرب خوزستان، دختران پیش از آنکه بدنشان وارد فاز بلوغ جنسی شود، باید با همخون خود ازدواج کنند. این ازدواجها که در سنین ۹ تا ۱۳ سالگی انجام میشوند، بخشی از نظم ژنتیکی و مالکیت قبیلهای بر بدن زن را تضمین میکنند. هدف اصلی قبیله از این ازدواجها، تملک زودهنگام بدن زن بهعنوان وسیلهی تولیدمثل است.
نکتهی قابلتأمل آن است که بسیاری از این دختران پس از ازدواج تازه وارد مرحلهی قاعدگی میشوند؛ یعنی بدنشان در هنگام ازدواج هنوز «زن» نشده اما از منظر اجتماعی وارد ساختار همسری و مادری شده است. قبیله با این پیشدستی در ازدواج، میکوشد حداکثر نظارت را بر بدن زن از همان آغاز بلوغ اعمال کند، تا هیچ مرحلهای از بدن زن خارج از نظارت مردانه قرار نگیرد.
درواقع، در این جوامع، بلوغ زیستی باید ذیل نظم ازدواجی مهار شود. دختر پیش از آنکه تجربهی استقلال بدنی یا آگاهی جنسی پیدا کند، در چارچوبی از کنترل، مالکیت و سکوت جای میگیرد. این مرحله، زمینهساز خشونتهای جنسی پنهان، بیسوادی، افسردگی و درونیسازی شرم بدنی در نسلهای آینده از زنان میشود.
۲. اسطورهی خون: قاعدگی، طرد و تهدید نظم قبیله
قاعدگی زن، در بسیاری از فرهنگهای مردسالار، با بار «نجاست» همراه است. در فرهنگهای قبیلهای عرب جنوب ایران، زن متأهل در دورهی قاعدگیاش نهفقط از منظر دینی بلکه از منظر اجتماعی نیز طرد میشود. حضور او در کنار مرد، در مسجد و حتی در مراسمات مذهبی و هنگام پخت غذا ممنوع میشود.
این طرد، گویی هشداری است از سوی نظم مردانه: زن بارور همواره تهدیدی برای خون خالص قبیله است.
قاعدگی، بهمثابه خونریزی بدون زخم، نظم مردانه را دچار اغتشاش میکند. درست برخلاف خونی که در دعوا و نزاع قبیلهای پایان درگیری را نشان میدهد، خون زن، آغاز کنترل و تشدید نظارت است. زن قاعدهدار، از یک سو بدنش در موقعیت «میانمرزی» قرار دارد (نه مادر است، نه معشوق، نه جنسی، نه معنوی)، و از سوی دیگر، نشانهای است از آنکه هنوز باردار نشده؛ یعنی هنوز انتقال «خون قبیله» انجام نگرفته است.
قاعدگی زن، بازتابی است از استقلال بیولوژیک او. هر دورهی پریود، بهنوعی یادآوری این است که زن، پیش از آنکه حامل نسل مردان قبیله شود، دارای چرخهای مستقل و تکرارشونده از بدن خویش است. این استقلال، در نظم پدرسالارانه، تحملناپذیر است و محدودیتهایی را به دلیل ترس از دست دادن کنترل بر تداوم نسل اعمال میکند. در جوامع قبیلهای، مالکیت مرد بر زن، نه فقط در قالب ازدواج، بلکه در قالب «حفظ خون» معنا پیدا میکند. هر زنی، بهمثابه ظرفی برای انتقال خون قبیله در نظر گرفته میشود. بنابراین اگر کنترلی کامل بر آن ظرف اعمال نشود، این خطر وجود دارد که نسل آینده به قبیلهی دیگری تعلق داشته باشد.
به همین دلیل، زنان در دورههایی که توانایی باروری دارند، باید محدود و کنترل شوند. عموما آنها از رفتوآمد در بازار بدون نظارت، از نشستن در کنار مردان یا صحبت با غریبهها و… منع میشوند. هر نشانهای از حضور اجتماعی، میتواند تهدیدی برای مردان قبیله باشد که میترسند زن به رابطهای خارج از ساختار نظارت مردانه وارد شود.
۲.۱. پوشاندن پریود: نه برای عبادت، بلکه برای بقا
زنان برای ورود به فضاهای مذهبی، اغلب ادعا میکنند که پریود نیستند، حتی وقتی هستند. این دروغ، برخاسته از تمایل به عبادت یا معنویت نیست؛ بلکه تلاشی است برای خروج از انزوای خانگی. در جاییکه هر خروج از خانه یا حضور در فضاهای عمومی نیازمند تأیید مرد است، فضاهای مذهبی به یکی از معدود راههای مشروع برای تحرک زنانه بدل میشوند. بنابراین، دروغ گفتن دربارهی قاعدگی، نوعی مقاومت خاموش در برابر ساختار نظارت مردانه است.
این مقاومت، البته نه یک کنش آگاهانه فمینیستی، بلکه واکنشی حیاتی به یک نظام مراقبت و کنترل دائمی است. زن، برای ورود به مراسم مذهبی و حتی برای رفتن به مسجد باید وانمود کند که بدنش در وضعیت «پاک» قرار دارد.
۳. بارداری: تطهیر موقت، اسارت دائم
با بارداری زن، خونریزی ماهانه متوقف میشود. در این دوران، زن دیگر «نجس» تلقی نمیشود؛ چرا که بدنش اکنون در خدمت بازتولید نسل قبیله است. اما این تطهیر، نه بهمعنای آزادی یا اعتبار بیشتر، بلکه بهمعنای ورود به مرحلهای از اسارت شدیدتر است. زن باردار، بهمثابه یک منبع حیاتی ارزشمند در نظر گرفته میشود که باید از او مراقبت کرد، محدودش کرد، و تحت کنترل کامل نگه داشت. در اینجا، بدن زن نهفقط در خدمت فرزندآوری، بلکه در خدمت سیاست ژنتیکی قبیله قرار دارد. اگر فرزند پسر باشد، بدن زن به مأموریت خود بهخوبی عمل کرده است؛ اما اگر دختر باشد، مورد شماتت یا بیمهری قرار میگیرد.
بارداری، درواقع تنها مرحلهای است که در آن بدن زن بهطور کامل با خواست قبیله همراستا میشود. زن باردار، دیگر زن تهدیدآمیز نیست، بلکه ابزار انتقال خونِ خالص قبیله است. اما این همراستایی با نظم، به قیمت ازدسترفتن استقلال و تجربهی شدیدترین نظارت فیزیکی، رفتاری و روانی حاصل میشود.
۴. یائسگی: پایان خون، پایان تهدید
یائسگی نقطهی عطفی در جایگاه اجتماعی زن در اغلب جوامع قبیلهای عرب است. با پایان دوران قاعدگی، توانایی زن برای باردار شدن نیز از بین میرود، و درنتیجه او دیگر تهدیدی برای اختلاط ژنتیکی قبیله محسوب نمیشود. زن یائسه، دیگر حامل خطر نیست، و همین امر باعث میشود که از چرخهی کنترل، نظارت و خشونت خارج شود.
در بسیاری از این جوامع، زنان یائسه میتوانند نقشهایی چون میانجی صلح، بزرگ خانواده، مشاور و حافظ سنت را بر عهده بگیرند. بدن آنها، از یک موضوع ممنوعه، بدل به نماد ثبات، عقلانیت و قداست میشود. این تغییر، نه بهدلیل نوعی «تکریم زن» بلکه بهدلیل ازبینرفتن نگرانی از اختلاط ژنتیکی و جنسی است.
درواقع، زن پس از یائسگی، از تهدید به مرجعیت بدل میشود. اما این مرجعیت، اغلب زمانی حاصل میشود که دیگر بدنش از منظر نظم قبیلهای، بیاستفاده است. او دیگر جذابیت جنسی ندارد، قابلیت بارداری ندارد، و بنابراین کنترل او ضرورتی ندارد.
۵. خون و نظم ژنتیکی قبیله: بدن زن بهمثابه «ظرف قدرت»
در نهایت، آنچه در تمام این مراحل مشترک است، نگرانی از «از دست دادن کنترل بر خون قبیله» است. قاعدگی، بارداری، بلوغ و یائسگی، همگی نه پدیدههایی صرفاً زیستی، بلکه نقاطی برای رمزگذاری اجتماعیاند. در این جوامع، خون، قدرت و تبار بهشدت درهم تنیدهاند. زن، ظرفی است برای انتقال یا تهدید خون. ازاینرو، بدن او باید در همهی لحظات زندگی کنترل شود.
در این نظام، زن قبل از بلوغ شوهر داده میشود، هنگام پریود طرد میشود، هنگام بارداری تحت مراقبت شدید قرار میگیرد، و تنها پس از یائسگی است که به احترام میرسد. همهی این مراحل، مبتنی بر این فرضاند که بدن زن همیشه «ممکن» است: ممکن است باردار شود، ممکن است خیانت کند، ممکن است نسل دیگری را به قبیله وارد کند. و این امکان، برای مردان قبیله، تهدیدی بنیادین است.
این تحلیل نشان میدهد که خشونت علیه زنان، الزاماً ناشی از مردسالاری سنتی یا فقر فرهنگی نیست؛ بلکه اغلب برآمده از نظامی ژنتیکی و سمبلیک است که بر پایهی خون و نظم تبار شکل گرفته. در این ساختار، زن تا وقتی تهدید است، باید ساکت و کنترلشده بماند؛ و تنها وقتی از چرخهی تهدید خارج شد، میتواند به رسمیت شناخته شود.
نتیجهگیری
مقاله حاضر، با تحلیل پنج مرحلهی زیستی و فرهنگی بدن زن در جوامع عرب قبیلهای جنوب ایران، نشان میدهد که چگونه زن از پیش از بلوغ تا پس از یائسگی در چرخهای از کنترل، طرد، قداست، تقدس و خشونت زیسته میشود. در این سیستم بدن زن پیش از بلوغ تا یائسگی صرفاً مراحل طبیعی زیستی را طی نمیکند؛ بلکه مراحلی را میگذراند که گرهگاههایی هستند برای تعریف و تعیین جایگاهش در نظام قدرت و قبیلهای. بدن زن، در این ساختار، نه یک موضوع زیستی بلکه یک میدان نزاع اجتماعی و نمادین است. و خون، نماد این نزاع است: خون قاعدگی، خون بارداری، خون نریختهی زن قبل از بلوغ، و خون خاموششدهی زن یائسه.
زن، تا زمانیکه حامل خون است، حامل خطر است. و وقتی خونش پایان مییابد، تهدیدش نیز پایان مییابد.
منتشر شده در پنجمین گاهنامهی ادبی آنتیمانتال ویژه ادبیات عرب
دانلود پنجمین گاهنامه آنتیمانتال ویژه ادبیات عرب
آنتی مانتال ادبیات فارسی، شعر، داستان، مقاله و نقد ادبی