«قرار ما نه همین بود»
پارس کن سگ!
مگر قرار ما نه همین بود
که تو حضور غریبه را به من بچکانی/ بترسانی؟
پشت در است نمیشنوی؟ _ بویش را !
پشت در است
و میتواند بی زحمتی عبور کند
پارس کن سگ!
زمان
چای غلیظ سردی ته فنجان (قابل مصرف نیست)
و من نمیتوانم
از این زمین یخزده
به سمت دیگر میدان عبور کنم
(مثل غریبه که از درِ بسته)
زمان
ته اتاق دارد میخشکد
(ای کاش زنگ تلفنی این بی مصرف را ! )
غریبه وارد شده
(غریبه/عاشق چای سرد بی مصرف)
رسیده
رسید بالای سرم/ پس چرا تو اینهمه ترسیدهای؟
پارس کن!
پارس کن سگ من!
از مجله ادبی عصر پنجشنبه، ش۲۸_۲۷ (ویژهنامه آتشی)