“ماشین”
۱
پل میزند روی پا
که از وسط بخوابد زیبا
و از کنار دلیلی که نمیآورد
خام شود در فرعی
خیالت سبز
برای حرفی که برنمیداشت
راه به اصلی نمیبرد
۲
اتوبان
لیز نمیخورد بر سطح
که کو تا نیاید این ترافیک
نمیآید
۳
طور دیگری
نشسته زیر لاستیک
که با احترام والده
قاعده دولا شود
به پای ماشین بیفتد
تا دندهای عوض
و لیلای دیگری
بالا بیاورد سنگین
برسد به امتحانی
که از قلبی تازه میکند عبور
برای مرغی که پا کرده در بعدی
تخم نمیگذارد این لکنته
و شیشه هاش
که میخزد بالا
دلدل نمیکند دیگر
بیزاپاس
مثل خون
رقاصی میکند این خیابان
برای آپاراتی