روبر ساباتیه که یکی از برجستهترین شاعران و نویسندگان قرن بیستم فرانسه است، در ۱۹۲۳ در پاریس چشم به جهان گشود. خیلی زود پدر و مادرش را از دست داد و تحت سرپرستی عموی خود در چاپخانهی کوچک او مشغول به کار حروفچینی شد. او که شیفتهی شعر و ادبیات شده بود از همان ابتدا در مجلات مختلف طبعآزمایی کرد. کتاب «کبریتهای سوئدی» او را به شهرت رساند. رمانهایش از آنرو که گوشههایی از تاریخ فرانسه را بیان میکنند، اهمیت زیادی دارند. کتاب «تاریخ شعر فرانسه»اش بسیار ارزشمند تلقی شده است. در سال ۱۹۷۱ به داوری جوایز گنکور و مالارمه برگزیده شد. از کتابهای دیگر او «نقابها و آینه» و «پرنده فردا» را میتوان برشمرد. این چهرهی پرکار ادبیات فرانسه در سال ۲۰۱۲ درگذشت.
«دیگر هراسی ندارم»
دیگر هراسی ندارم، بند غصه را میگشایم
با شماست بردنِ من، حیوحاضرم،
چمدانها را باز کردهام، آنجا که میروم
بیهوده است بارِ سفر.
برای سفر بیدغدغههای روز، جز مرگ نیست
و هم اوست مسافرِ من و ویرژیلِ من،
در سرزمین دوزخ، دانته خواهم شد
و چیزی نخواهم نگاشت.
زمان زیادی سپری شد تا دریابم هستی وجود ندارد
که هرگز نبودهام که در خیال مرا دیدهاند
که غایب بودهام و نبودهام مگر در سطرهایی چند.
Je n’ai plus peur, je largues les
amarres de la détresse, à vous
de m’enlever, je suis fin prêt,
j’ai défais mes bagages car où
je vais ils ne sont pas utiles.
Pour voyager sans les soucis
du jour, il n’est que mort et
c’est ma voyageuse et mon
Virgile, au pays des Enfers, je
serais Dante et je n’écrirai
pas.
J’ai mis du temps à
comprendre que l’être n’existe
pas, que je ne fus jamais
qu’on crut me voir et que
j’étais absent et n’étais pas
sinon dans quelques lignes.
Robert sabatier
پانوشت:
در سفر دانته به دنیای پس از مرگ ( در دوزخ و برزخ) راهنمای او ویرژیل است، گویا در این شعر به او اشاره میشود.
برگردان: فرزانه شهفر