خانه / داستان / داستان کوتاه “زیر درخت چنار” نوشته‌ی ریحانه علویان

داستان کوتاه “زیر درخت چنار” نوشته‌ی ریحانه علویان

مامان می‌گه بشین این‌جا جم نخور. هر شب می‌گه. ولی هر شب این‌جاش فرق می‌کنه. این‌جای امشب خنکه، بادش بوی خوب می‌ده، بوی درخت. مامان که گفت «بشین این‌جا»، صدا کلفته گفت «زیر درخت چنار». این‌جای امشب زیر درخت چناره.
مامان گفت «زود برمی‌گردم». زود برنگشت ولی. خسته شدم. مامان گفت «این‌جا استخر داره»
-: استخرش آبم داره؟
-: داره.
روی سنگا که راه می‌رفتیم اینو گفت. سنگا صدا می‌داد زیر پام. صدای پاشنه‌ی کفشای مامان روی سنگا شبیه صدای قطار بود. گفتم «مامان استخرش چقدره؟»
قطار واستاد. باز دوباره راه افتاد گفت «چهارتای اتاق تو».
-: اتاق من؟
خواستم بگم اون‌جا که اتاق من نیست، یعنی مال خود خودم نیست، اون‌جا نوبتی اتاق منه. نگفتم. اون‌جا شبایی که مریضای مامان نیان خونه اتاق منه. وقتی مریض داره می‌گه تختتو قرض بده به مریضا. می‌گه ثواب داره.
-: ثواب چیه؟
-: یعنی جایزه داره.
جایزه دوست دارم. دوست دارم همه‌ش مریضاش بیان خونه‌مون. تختمو بدم بهشون. اون‌وقت جایزه بگیرم. بعضی مریضاش بیشتر تو اتاق می‌مونن. بیشتر رو تخت من می‌خوابن. تختم بوی تنشونو می‌گیره. من ولی بوشونو دوست ندارم.
خسته شدم. مامان گفت زود برمی‌گردم اما برنگشت. امشبم مریضش بدحاله. صدا کلفته گفت طول می‌کشه: «مریضمون بد حاله عزیزم». خندید. یه جوری خندید. شبیه خنده‌ی آقا سید. خنده‌ش خط‌خطیه. تو گوشم سوت می‌کشه. سوت قطاری. مامان ولی نخندید. گفت «راه نیافتی بری دور باغ، می‌افتی توی استخر». گفتم «مگه استخر داره». گفت داره. روی سنگا که راه می رفتیم گفت. گفتم «آبم داره؟»
-: بله داره.
-: کدوم وره؟
گفت سمت راستته. باد سمت راست خنک تره یعنی؟ انگشتم و کردم تو دهنم خیسش کردم بعد گرفتمش رو هوا سمت راست. سمت استخر.
مریم خانم تابستونا درِ خونه‌رو آب می‌پاشه. می‌گه «خیس که باشه هوا خنک‌تر می‌شه». می‌گه «انگشتتو بکن تو دهنت؛ … خب حالا بگیر رو هوا، ببین چه خنک شد. نه؟»، بعد میخنده. مریم خانم مهربونه. خنده‌ش آرومه. دایره‌دایره‌ست. دایره‌های رنگی. شبیه خنده‌های مامان. دستاش نرمه. دستمو می‌گیره. میگه بشینم روی چارپایه جلوی در کنار خودش. می‌گه «بشین بچه‌ها رو تماشا کنیم». بعد می‌گه «می‌شنوی صداشونو؟»
صدای جیغاشون میاد، قطار که سوت می‌زنه صدای جیغاشون بلندتر می‌شه. قاطی جیغاشون داد می‌زنن فحش میدن. بعد می‌خندن. خنده‌هاشون قرمزه. تیزه. مریم خانم می‌گه دارن سنگ می‌زنن. به قطار. داد می‌زنه «نکنین تخم سگا». بعد باز می‌خنده. یه چیزی می‌گه که نمی‌شنوم. بعد دستمو فشار می‌ده. دستم بوی دستشو می‌گیره. بوی قورمه سبزی، بوی قیمه، بوی کتلت.
می‌چرخم سمت راست. یه سنگ می‌ندازم. صدای استخر نمیده، می‌رم جلو. تا صدای سنگه، می‌رم جلو. مامان گفت زود برمی‌گرده. صدا کلفته خندید. گفت «مریضمون خیلی بدحاله عزیزم». به مامان من گفت عزیزم؛ نگفت شیرین خانم. مریم خانم و آقا سید می‌گن شیرین خانم. آقا سید بعضی وقتا می‌گه خانم خانما. میگه «شیرین خانم، خانم خانما». مامان اما هیچی نمی‌گه. باز آقا سید می‌گه «دکتر لازمم». مامان میاد تو گوشم می‌گه: «من یه سِرم بزنم به آقا سید، میام».
-: سِرم درد داره؟
میرن تو اتاق. تو اتاق من. من دوست ندارم تختم بوی آقا سید بده.
-: سِرم درد داره؟
مریم خانم می‌گه سِرم خیلی درد نداره. فکر کنم برای آقا سید که اصن درد نداره چون می‌خنده. صدای خنده‌ش از اتاق میاد. خنده‌ش خط‌خطیه. مامان می‌گه به مریم خانم نگم آقا سید مریضه، «غصه می‌خوره». مریم خانوم مهربونه. کاش جای آقا سید مریم خانم هی مریض می‌شد تندتند می‌اومد رو تختم می‌خوابید. اصن هرقدر دلش می‌خواست. ولی مریم خانوم تا حالا هیچ وقت مریض نشده.
یه سنگ دیگه می‌ندازم. صدای آب نمی‌آد. هنوز به استخر نرسیدم. باز می‌رم جلو. قد پنج قدم.
رو چارپایه، جلوی در نشستیم. مریم خانم یه تیکه سیب گذاشت تو دهنم. سرفه کرد، نفسش داغ بود. مثل وقتایی که مریض می‌شم. دستمو می‌گیرم جلو دهنم نفسم داغ می‌شه. سیب تو دهنم بود گفتم: «مریم خانوم برو پیش مامانم. خوبت می‌کنه». مریم خانوم هیچی نگفت. باز سرفه کرد. دستمو گرفت گفت: «می‌خوای بریم لب خط؟ پیش بچه‌ها؟» صبر نکرد بگم آره یا نه. بلندم کرد. کشوندم دنبال خودش. خودش جلوتر می‌رفت. صدای سرفه‌ش از جلوتر می‌اومد. قاطی صدای بچه‌ها. داشتن فحش می‌دادن. صدای پاهاشون می‌اومد مثل صدای اسب.
مامان اسب می‌شه می‌گه منو سفت بچسب. من می‌شینم پشتش روی دسته مبل. سفت دستامو دور بدنش حلقه می‌کنم. بدنش نرمه. دستام بهَم نمی‌رسه. مامان بالا و پایین می‌شه می‌گه پیتکوپیتکو. بعد توی گوشیش صدای اسبا رو برام می‌ذاره. میگه «خوب گوش کن».
صدای پاهای بچه‌ها می‌اومد. مثل صدای اسبا. یه عالمه اسب. مریم خانم گفت «هوی! چه خبرتونه پدرسگا». صدا قطار اومد. خیلی بلند. گوشم سوت کشید. سوت قطاری. بچه‌ها بلندتر فحش دادن. باز خندیدن.
یه سنگ دیگه می‌ندازم، صدای آب نمی‌آد. صدای سنگم نمی‌آد. یواش‎یواش می‌رم جلو. می‌شینم رو زمین. چهار دست و پا می‌رم جلو. مثل وقتی از پله‌های خونه تنهایی می‌خوام برم بالا؛ آقا سید که می‌بینه می‌خنده می‌گه «باز گربه شدی که». پله‌ها سفته، سرده. دستم می‌ره توی گِل. گِلش خیسه. نرمه. گِل باغچه‌ست؟ بوی گِل خیسو دوست‌دارم. مامان شیرین گفت «جایزه‌ست». دست زدم، نرم بود. خیس بود. گفت «گِله. بگیر تو دستت». گفت مریضش سفالگره.
-: سفالگر دیگه چیه؟
-: یعنی با گِل چیز میز می‌سازه. تو هم بساز.
دستمو کردم توی گِل. چرخوندمش. بعد فشارش دادم. بلد نبودم. مامان گفت مهم نیست. اینم یه جور بازیه. هر چی می‌سازم می‌گه «این چیه؟» می‌گم «معلوم نیس یعنی؟» می‌گه «نه بگو». می‌گم خورشیده، پرنده‌ست، اسبه، می‌گه چه عجیبن شبیه همه چی هستن جز اینا که گفتی. حرصم می‌گیره. دیگه نمی‌سازم. زانوم می‌ره توی گِل. بلند می‌شم. پام گیر کرده. سنگین شده. «اه، کثافت». مامان گفت: «دهنت بوی گند می‌گیره حرف زشت بزنی‌ها».
-: بچه‌ها می‌گن. دهنشون بوی بد می‌ده یعنی؟
-: آره، اونا همه هیکل‌شون بوی شاش می‌ده. از بس حرف زشت زدن.
گفت شیطون می‌ره توی دهنت جیش می‌کنه. دستمو می‌گیرم جلوی دماغم. بوی جیش شیطون نمی‌ده بوی گِل خیس باغچه‌ای می‌ده. مریم خانم گفت «بسه دیگه تخم سگا». گفتم «تخم سگ فحشه؟»، گفت «یه جورایی». بلند شدم. رفتم جلو دست کشیدم به صورتش. به لباش. لباش نازکه . مثل لبای مامان نیست. خندید. لباش باز شد.
-: ها کن.
-: چی؟ چی کار کنم؟
-: ها کن. تو دست من.
دستمو گرفت، ها نکرد. ماچ کرد. جای ماچشو بو کردم بوی جیش شیطون نمی‌داد. مثل لبای مامان بوی ماتیکم نمی‌داد. بوی هیچی نمی‌داد.
پاهام گیر کرده. خودمو به زور می‌کشم بیرون. فک کنم از باغچه اومدم بیرون. چون زمین باز سنگی می‌شه. سنگ می‌ندازم. صدای استخر نمی‌آد. تکون نمی‌خورم. دنبال باد خنکم. انگشتمو می‌کنم تو دهنم، می‌گیرم بالا، می‌چرخم. به راست، به چپ. مامان نمیاد. صدای قطاری پاشنه کفشاش نمی‌آد. صدای اون آقاهه صدا کلفته خنده خط‌خطیه هم نمی‌آد. صدای جیرجیرک می‌آد. صدای باد لای برگای درخت می‌آد. صدای دور ماشینا می‌آد. صدای واق‌واق سگ می‌آد. یه مشت سنگ می‌گیرم تو مشتم، پرت می‌کنم می‌گم «لاشی»، پرت می‌کنم می‌گم «کثافت»، پرت می‌کنم می‌گم «پدر سگ». هی می‌رم جلو. داد می‌زنم. بعد ها می‌کنم، کف دستم بوی گِل می‌ده. بوی گِل خیس. شیطون جیش نکرده تو دهنم؟ شاید شیطون دیگه خوابیده. آخه خیلی دیر شده.
مریم خانوم خندید گفت «لابد شیطون من جیشش نمی‌آد، کم جیش کرده». گفتم مامانم گفته حرف زشت بزنم دهنم بوی بد می‌گیره بوی جیش شیطون. شیطون می‌ره توی دهنم جیش می‌کنه. گفتم «تخم سگا فحشه؟» دستمو گرفتم جلوش گفتم «ها کن» ها نکرد، ماچ کرد. بعد خندید. دایره‌ای، نرم. بعد دستمو گرفت یه های گنده کرد. گفت «بو کن» بو می‌داد، بوش خیلی کم بود.
-: بوش کمه
گفت مامانت راست گفته، «مامانا هیچ وقت دروغ نمی‌گن». گفت دهن بچه‌های لب خط اما خیلی بو می‌ده، «آدم عقش میاد باهاشون حرف بزنه».
مریم خانم دستمو گرفت کشید دنبال خودش. منم پشت سرش. صدای سرفه‌هاش می‌اومد. قاطی صدای بچه‌ها. جیغ می‌زدن. یکی داد زد «داره میاد». بعد صدای قطار اومد. صداش بلند بود سوت می‌زد تو گوشم. بچه‌ها داد می‌زدن «لاشی، کثافت، آشغال». یه چیزی محکم خورد به شونه‌م. افتادم زمین. مریم خانم گفت «هوووی! چتونه عوضی‌ها». یکی از بچه‌ها گفت «این چندتاست؟ این چندتاست؟» مریم خانم گفت «برو گمشو». بچهه تو صورتم داد زد، دادش داغ بود. گفت «مادر جنده، آمپول بزنم؟». بوی دهنش بوی جیش شیطون نبود ولی. بوی بستنی قیفی بود. من پرسیدم «مادر جنده یعنی چی؟» مریم خانوم گفت «بهش فکر نکن». داشت محکم می‌زد به شلوارم. صداش از پایین پام می‌اومد. گفت «چیزی نشده. یکم پاره شده حالا می‌دوزمش واست».
دوباره می‌شینم روی زمین. دوباره گربه می‌شم. می‌چرخم توی باغ. کف سنگی زمین. کف گِلی باغچه‌ها. خسته شدم. اونجا که مامان گفت بشینم کجاست؟ اونجا که درخت چنار بود؟ استخری که مامان گفت کو؟ نیست؟ داد می‌زنم مامان. صداش نمی‌آد. باز دوباره داد می‌زنم. اونجوری که بچه‌ها داد می‌زنن. که صداشون از صدای قطار بلندتر بشه. می‌گم «مامان شیرین». گریه‌م می‌گیره.
مریم خانم گفت تو چرا گریه می‌کنی. گفتم «مامانم گفته اگه به شما بگم غصه می‌خوری. می‌شه غصه نخوری؟» مریم خانوم هیچی نگفت. دستمو توی دستش فشار داد. محکم. گفت بهش فکر نکن. آروم گفت. خیلی آروم. اون‌طوری که مامان با مریضاش توی اتاق باهم دیگه حرف می‌زنن، پچ‌پچ می‌کنن. من نمی‌فهمم چی می‌گن.
تکیه می‌دم به درخت. همون درخت چناره؟ گِل روی لباس‌هام داره کم‌کم خشک می‌شه.
خورشید گلیم رو گذاشتم جلوی پنجره تا باد خشکش کنه. بعد دادمش به مریم خانم، وقتی که اومده بود بالا. به مامان گفت «بریم توی اتاق». مریض شده بود یعنی؟ صدای بسته شدن در رو شنیدم. خورشید توی دستم بود. منتظر پشت در نشستم تا مریم خانم بیاد بیرون. زود اومد بیرون. خورشید رو دادم بهش. نپرسید این چیه؟ گفت «چه خورشید قشنگی». صداش می‌لرزید که گفت. بعد دستش رو توی موهام تکون داد. مریم خانم که رفت، رفتم توی تختم دراز کشیدم؛ تختم بوی مریم خانم‌و نمی‌داد.
گِل‌های خشک رو از لباسم می‌کنم دوباره داد می‌زنم «مامان شیرین». گریه می‌کنم. داد می‌زنم. . وسط گریه‌ها صدای قطار می‌یاد. قطارش تندتند داره میاد. تندتند به من نزدیک می‌شه. از دورترا هم یه صدای دیگه می‌آد. صدای مرده صدا کلفته، خنده خط‌خطیه. نمی‌خنده، داد می‌زنه، پشت هم فحش می‌ده به یه زنی که اسمش سهیلاست.

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *