همواره طی تاریخ فرهنگی_زبانی هر ملت واژههایی وجود داشتهاند که رابطهای سیال و گردشی با محیط اجتماعی خود برقرار کرده و متناسب با طبیعت انسانی آن دوره دستخوش بار فرهنگی متفاوتی شدهاند. مثل واژهی «امید» یا «ترقی» که در جوامع توسعه یافته و درحال توسعه، بار فرهنگی (نه معنا) مختلفی دارد.
در این میان هستند کلماتی که از مسیر طبیعی جامعه خارج شده، گرفتار بازیهای سیاسی و سیاست فریب میشوند؛
کلماتی که پتانسیل خوبی برای جولان قدرت در میدان مبارزه دارند. درواقع قدرت با تکنیکهایی که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد، از غفلت مردم سواستفاده میکند و زبان را به سمت منافع خویش کنترل میکند.
مثلن واژهی «مسئولین» که این روزها شهرت ویژهای پیدا کرده و مدام بر سر زبانهاست، کمتر کسی به هیئت فرهنگی تازهای که این کلمه به خود گرفتهست توجه میکند؛
همه به منظور انتقاد و دست یازیدن به درمانی مؤثر این کلمه را صدا میزنند اما واقعیتی که در تفسیر کنونی آن در جریان است، چیزی جز تسکین ظاهری، انفعال مضاعف و سرگردانی اجتماعی دربر ندارد. یعنی واژهای که میتوانست بهانهای برای انتقاد سازنده ضمن تأکید بر اهمیت خودمسئولیتی باشد، اکنون علمدار بیمسئولیتی و بدل به کلیشه شده است؛ بدل به خودِ «انفعال» !
بخشی از این نقشه را قدرت به کمک برنامههای تلویزیونیِ مثلن منتقد که از محبوبیت کمی هم برخوردار نیستند، بر اذهان عمومی پیاده کرد. به این صورت که با تکرار «مسئولین» توسط شومنی معروف و تقلیل آن به کنایهای بی ارزش و نگاهی سطحی به پدیدههای مرتبط با آن، مسیر فریب مردمی را برای خود هموارتر از پیش ساخت.
البته همیشه این رابطه از طریق رسانه به مردم نیست و قدرت گاهی چهره عوض کرده، وارد صف مردم میشود و از زبان آنها به اهداف خود جامهی عمل میپوشاند؛ مثلن واژهی «روشنفکر» که از قدمتی معتبر و نقشی مؤثر در هر جامعهای برخوردار است، امروزه در ایران بدل به نوعی فحش شده و اغلب برای تمسخر افرادی که آندیگری هستند یا در مسیر متفاوتی قدم گذاشتهاند، بهکار برده میشود.
یکی از علل ترویج و عادت به این فاجعه نقش قدرت در خلق جوکهایی بوده که با گسترش استفاده از رسانههای جمعی بیشتر شده و مطمئنن هدفی جز شوخی در رأس آن قرار داشته است. نتیجهی این ایده چیزی جز کمک به سیستم معمولیسازی و قتل صدای آندیگری نبوده و دروغ نگفتهایم اگر خلأ حاضر میان مردم و روشنفکران واقعی را هم متأثر از همین بدانیم. البته نباید تنبلی و اشتباهات روشنفکران ایرانی نادیده گرفت که پرداختن به آن مجال دیگری میطلبد. درواقع قدرت در این مورد خاص نه تنها از غفلت مردم سواستفاده کرد بلکه خاموشی روشنفکران را پیش روی خود دید و به اشتباهات آنان دامن زد تا روشنفکری واقعی را منزوی و بستر ظهور روشنفکران آینده را تنگتر از قبل کند.
واژههایی نیز وجود دارند که از معنای عامی برخوردارند اما به دلیل تکرار و تنزل معنای آنان به پدیدهای خاص، هیئت فرهنگی مخصوصی گرفتهاند؛ مثل کلمهی «انقلاب» که طی ۴۰سال حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران مدام در معنای «انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران» بهکار گرفته شده و انگار صاحب مخصوصی داشته، کسی مجاز به استفاده از آن در اتمسفر معنایی متفاوتی نیست. ستادها، شوراها، برنامههای فرهنگی_سیاسیای که
از نام مطلق «انقلاب» یا «انقلابی» استفاده میکنند و همچنین تکرار مداوم این کلمه به معنای خاص آن از رسانههای نظام جمهوری اسلامی، مهر تأییدی بر گفتهمان است.
نکتهای که مخالفان باید در نظر بگیرند این است که ابداع واژههایی چون «عنقلاب» با اینکه موجب تخریب مفهوم کنترل شده و خاص انقلاب (انقلاب جمهوری اسلامی ایران) میشوند، منجر به انهدام بار فرهنگی طبیعی آن نیز میشوند که این به ضرر فرهنگ زبانی و طبعن فرهنگ انسانیست مگر اینکه هیئت ظاهری تازهای جایگزین آن شود که این نکته همیشه صادق نیست.
در اینجور شرایط میتوان مفهوم مد نظر را به هیئت ظاهری دیگری انتقال داد و سپس به آن حمله کرد؛ مثل بهکارگیری از صفات و لفظهایی چون «انقلاب تقلبی» یا «انقلاب_عنقلاب» .
البته اگر سریعن متوجه انحراف معنایی_فرهنگی کلمهای شد، میتوان با ایجاد شوکهایی کاری آن واژه را احیا کرد.
مثلن هشتگ «براندازم» که طی این ماهها در رسانههای جمعیای مثل توییتر شدیدن مطرح شده است و از هر نظر رادیکالتر، عمیقتر و ساختاریتر از واژههایی چون «سرنگونی» و … است، قدرت به کمک ارتش سایبری خود در لباس مردم با تزریق محتوای اصلاحطلبانه و محافظهکارانه به این کلمه، خواهان ابهامسازی و مسموم کردن آن است.
یعنی واژهای که سردمدار «تغییر همهجانبه» همراه «خشم» است، این روزها ضمیمهی محتوایی میشود که گفتمانی ضد خشونت و صرفن شعاری_مجازی دارد. درواقع این کلمه که در ابتدا تزریق شجاعت و روحیهی ملی میکرد، حالا کمکم دارد به سمتی کشیده میشود که ربطی به براندازی ندارد و خوانندگانش را گمراه و سرگردان میکند.
یکی از تکنیکهایی که بعضی از فعالان سیاسی برای احیای این واژه بهکار بستند، ایجاد شوک به این کلمه در فضای توییتر بود؛ به این صورت که با ترند کردن هشتگ «براندازنما» و یادآوری محتوای اصلی آن، فریبخوردگان را آگاه و به نوبهی خود دست حیلهی قدرت را کوتاه کرد.
در پایان باید یادآور شَوَم که منظور از قدرت صرفن فرد یا افراد خاصی نیست و میتواند بلاهتی ارگانیزه شده باشد که توسط منفعتطلبان حمایت و مؤکد میشود. منفعتطلبانی که زبان را زبون میخواهند و سیاست را با دروغ و ریاکاری مترادف میدانند.
به قول محمد مختاری: «هنگامی که زبان به هر شکلی به ارادهی سیاست بچرخد، فرهنگ دستخوش سیاست میشود؛ واقعیت حیات انسانها چیزی میشود و تظاهر زبانی فرهنگشان چیزی دیگر» و این چندپارگی و عدم شفافیت زبانی_فرهنگیست که باعث میشود عدهای جایگاهشان را گم کرده، خود را بیتأثیر بر جریان سیاست بدانند و منفعلانه بگویند: حالم از سیاست بههم میخوره، من سیاسی نیستم!
Tags پویان فرمانبر جامعهشناسی زبان زبانشناسی سیاست فرهنگ