داستان کوتاه “پیدا و پیدا نیست انگار” نوشتهی پریسا جلیلیان تیم تحریریه آنتیمانتال جولای 20, 2020 داستان ۰ میخواستیم برویم سمت روستاهای آن بالا، ماشینی آمد سمتمان و کنار جاده ایستاد، زنی از آن پیاده شد. انگار که هوا سنگین باشد سرفهای کرد و بعد به مرد راننده گفت، اینجا که معدن نیست و شروع کرد به داد … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری