“روسپی” سراسیمه یورتمه میرفت اشکهاش برگونههاش و پدر که میآمد هار و هور کوه کندی مگه؟! مادرم میگفت و میزد با کالسکهی بچه از خانه بیرون لبولوچهها کج خانه لج میکرد شب همهشب کالسکهی بچه داشت بیسرنشین میرفت وسطِ حواسپرتی …
بیشتر بخوانید »ناخن_لولیا قهرمانی
ناخن” مثل یک پشم پرت شدم از تنش و در جوابِ کمک کسی نگفت آمدم بعد از او این زندگی امن نشد دیگر و من که مثل ناخن میشکستم مدام دیگر به هیچکس نگفتم بمان باریک شدم شکل این گردن …
بیشتر بخوانید »