طلا ۱ از سری که به اشتباه کردهای تن بیرون در ازای مبلغی ناچیز به خانه میآیی مثل ماشینی قسطی بر تختخواب میکوبی و رنگت میپاشد بر دیوار. ۲ قسم به سپیده/دمی که میدرخشد گونههاش زنگ می زند بعد این… …
بیشتر بخوانید »داستانک تنهایی از مهدی قاسمی
دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت. این قرصهای لعنتی قدرت فکر کردن را از آدم میگیرند. تمام روز را یا خوابی یا پشت سیستم به فکر خوابیدنی. طرف های ظهر است. گوشی را نگاه میکنم؛ دو پیام جدید آمده. …
بیشتر بخوانید »