داستان کوتاه “گدا” نوشتهی غلامحسین ساعدی تیم تحریریه آنتیمانتال می 27, 2020 داستان ۰ ۱ یه ماه نشده سه دفعه رفتم قم و برگشتم، دفعهی آخر انگار به دلم برات شده بود که کارها خراب میشود اما بازم نصفههای شب با یه ماشین قراضه راه افتادم و صبح آفتاب نزده، دم در خونهی سید … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری