داستان کوتاه “باران تابستان” نوشتهی مارگریت دوراس تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 2, 2020 داستان جهان ۰ سروکلهی معلم پیدا میشود. به طرف ارنستو نمیرود، میرود کنار خبرنگار. همه ساکتاند. در این سکوت طولانی که همه ساکتاند، مادر شروع میکند به زمزمهی آواز نوا، بیکلام، آهسته، درست مثل اوقاتی که تنها است یا در کنار امیلیو، درآن … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری