داستان کوتاه “عطــر خـوش چــای” نوشتهی فریبا عنابستانی تیم تحریریه آنتیمانتال ژانویه 12, 2022 داستان ۰ مامان میلهای بافتنی را توی دستهایش جابهجا میکند. نخ دراز کاموا را هزار دور میپیچد دور انگشت اشارهاش و دوباره شروع میکند، یکی زیر، یکی رو… نگاهم زل شده روی چین و چروکهای صورتش که حالا دیگر قابل شمردن نیستند. … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری