شعری از صنم احمدزاده تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 18, 2020 شعر ۰ پس من کجا نشستهام بر داغداری تنهای چوبی که در غارتِ نیزار خواب پنجهزار پرنده روشن میبینند چیزی از آتش بر گلوی تو نشسته است صدا که میزند ببین صدا که میزند بیا مُشت کوچک پرندهای از جیبهاش بیرون میریزد … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری