۱) ای پریزاد نفرین شده در تاریکترین جای اتاق ای که مثل پیچکی دور دندههایم پیچیدهای و حالا شعر هم نمیتواند نجاتم بدهد در تنم بمان از خون گرمم لذت ببر و به این جهنم کوچک میان دو انگشتم سلام …
بیشتر بخوانید »دو شعر از جمشید عزیزی
۱ گره پشت گره رج پشت رج این پایان راهی ندارد کرمها که پروانه شوند پیلهها را پاره خواهند کرد به ابریشم قسم یک سطر مانده از این فرش یک رج مانده از این شعر و مه غلیظ صبحگاهی ناگهان …
بیشتر بخوانید »«سیب و سنگ، بالا و پایین» نگاهی به شعر «تعارف» از «مرجان دشتی شولی» نویسنده: «لیلا بالازاده»
«تعارف» یک تکه از دو قسمت مساوی یک لایه از شکم یک لایه از پوستش میکند و اضافه را در بشقاب چاقو در دستش تعارف میتراشد برام تعارف همان گاز معروف نبود که برای آن سیبزمینی پوست میکند حوا؟ حالا …
بیشتر بخوانید »