داستان کوتاه “زیر درخت چنار” نوشتهی ریحانه علویان تیم تحریریه آنتیمانتال 2 هفته پیش داستان ۰ مامان میگه بشین اینجا جم نخور. هر شب میگه. ولی هر شب اینجاش فرق میکنه. اینجای امشب خنکه، بادش بوی خوب میده، بوی درخت. مامان که گفت «بشین اینجا»، صدا کلفته گفت «زیر درخت چنار». اینجای امشب زیر درخت چناره. … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری