شعر “همین دیشب خودم را که می شد غرق در شن های روان دیدم” نوشتهی روبرتو آماتو تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 25, 2020 شعر جهان ۰ همین دیشب در شنهای روان خودم را که میشد غرق دیدم تخت میافتاد به یک سو مدام جای امنی نبود حتی روی عرشه ی بالشی که دختری مثل درختی با دستهای مصلوب ایستاده بود روی پنجهی پاهاش و گذاشته بود … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری