داستان کوتاه “موری خله” نوشتهی حسین رحمتی زاده تیم تحریریه آنتیمانتال جولای 12, 2020 داستان ۰ من بهش نمیگفتم موری خله. اما زیاد میشنیدم. تا از جایی رد میشدم، میشنیدم. بعضیها توی رویش هم میگفتند. با اینکه همیشه کثیف بود و تف میکرد ولی ازش بدم نمیآمد. گاهی یکدفعه زیپ شلوارش را میکشید پایین و چیزش … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری