داستان کوتاه «نیالا» از «حامد اسماعیلیون» تیم تحریریه آنتیمانتال فوریه 29, 2020 داستان ۰ از مینیبوس پیاده شد. کوله را روی شانهاش چرخاند. ایستاد، سرش را بالا گرفت و دور و بر را تماشا کرد. گاری دستفروشها، شعارهای روی دیوار، صدای کرکر خندهی دخترهایی که به آنسو میآیند، سپور پیری که بغل وا کرده … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری