داستانک”فلاش” نوشتهی ایتالو کالوینو تیم تحریریه آنتیمانتال آگوست 6, 2020 داستان جهان ۰ این ماجرا یک روز، سر یک چهارراه اتفاق افتاد، درست وسط جمعیت؛ مردم میرفتند و میآمدند . من ایستادم، چشمهایم را باز و بسته کردم. یک دفعه احساس کردم هیچ حسی ندارم. هیچ. هیچ حسی نسبت به هیچ چیز. من … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری