سکوت، دستهگلی بود میان حنجرهی من ترانهی ساحل، نسیم بوسهی من بود و پلک باز تو بود. بر آبها پرندهی باد، میان لانهی صدها صدا پریشان بود. بر آبها، پرنده، بیطاقت بود. صدای تندر خیس، و نور، نورتر آذرخش، در …
بیشتر بخوانید »مقاله «سنت، تجدد و پسامدرنیسم در شعر فارسی» از «رضا براهنی» (بخش پایانی)
میبینید که این کلمات در کنار آن کلمات و مقارنت نسبی آنها از نظر زمانی، ما را در یک جهانبینی خاصی سیر میدهد. جهان مضطرب، کابوس انحطاط و اضمحلال، مخالفت با سعدی و حافظ و فردوسی، شرح معنی حیات. و …
بیشتر بخوانید »