“اتفاقاتِ بیمعنا” اخبار صبح هنوز تمام نشده که با قیافهی به هم ریخته روبروی او نشسته بودم. شوکه یا ناراحت؟ نمیدانم، شاید هر دو. نمیتوانستم یا حتمن نمیخواستم به حمید نگاه کنم. حالا میفهمم چرا پشت آن تاریخ و یادداشتها …
بیشتر بخوانید »داستان شکستن تخممرغ پیش پای عروس از عارف حسینی
برایت اسفناج درست کرده بود، مزهی زهر مار میداد بس که نمک زده بود، خوشمزهترین غذایی بود که تا حالا خوردهای. میگفت عاشق لواشک است، لیسیدن را از او یاد گرفته بودی، یاد گرفته بودی که هرکاری را اگر کش …
بیشتر بخوانید »