«ناخنها» به تو اندوه دادم تا مثل تقویمی تکرنگ از دیوارت بیاویزی آخر قلبم رو مثل جایی پاره بر آستینم است فکر میکردی به از هیچکجای تو تا هیچکجای خودم آنقدر فکر میکنم که راهی بیابم شاید؟ میدانم بهانهای ندارم …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “میخواهم قلقش بیاید دستم! “نوشتهی جی. دی. سلینجر
توضیح: این داستان یکی از کارهای جی. دی. سلینجر است که در سال ۱۹۴۲ در یکی از نشریات ادبی آمریکا چاپ شده است. * * * این کشور یکی از آیندهدارترین مردان جوانی را که تا به حال در بازی …
بیشتر بخوانید »داستان کوتاه “دنیای دلخواه” نوشتهی رابرت شکلی
آقای وین به پایان خاکریز طولانی که به بلندای شانهاش، از قلوه سنگهای خاکستری ساخته شده بود، رسید و فروشگاه دنیاها را در برابر خود دید. درست همان طوری بود که دوستانش گفته بودند: کلبهی کوچکی که از تکهای تخته، …
بیشتر بخوانید »شعر «جغرافیا» از رائا آرمانتروت/ برگردان: مهدی قاسمی شاندیز
جغرافیا ۱ به نوبت چاکراهایت را لمس کن و بگو: “هیچی منو شگفتزده نمیکنه.” ۲ هنگام تماشای سقوط بمبها در سوریه وخامت، و دلمشغولی را احساس میکنیم نه مثل قبل ۳ جان دان مینویسد: “تمام میکند مرا از آنجا که …
بیشتر بخوانید »