داستان کوتاه”لته زفاف” نوشتهی آیه اسماعیلی تیم تحریریه آنتیمانتال اکتبر 20, 2024 داستان ۰ خانه را از عمد خلوت کردهام. توی باشگاه، همان وقتی که مهمانها داشتند شام میخوردند، رودربایستی را گذاشتم کنار، صاف توی چشمهایشان نگاه کردم و سنگهایم را باهاشان واکندم”همینجا آخر عروسی است؛ یا قبل عروسکشان بروید سر زار و زندگی … بیشتر بخوانید » اشتراکگذاری