در یک صورت میتوانم بیرون بیاورمش. یک صورت نامعلوم. یک صورتی که حالا بر من پوشیده است، اما عریان میشود حتماً. خودش که عریان است و دارد زیر تن من عرق میریزد. روسری را به دندان گرفته. عریان است اما …
نوامبر, 2024
اکتبر, 2024
-
20 اکتبر
داستان کوتاه”لته زفاف” نوشتهی آیه اسماعیلی
خانه را از عمد خلوت کردهام. توی باشگاه، همان وقتی که مهمانها داشتند شام میخوردند، رودربایستی را گذاشتم کنار، صاف توی چشمهایشان نگاه کردم و سنگهایم را باهاشان واکندم”همینجا آخر عروسی است؛ یا قبل عروسکشان بروید سر زار و زندگی …
آگوست, 2024
-
10 آگوست
داستان کوتاه”سحابی چشم او ” نوشتهی سیاوش انصاری
بعضی وقت نگاه کردن به نور آفتاب، بعضی هم اگر بوی شدید چاشنی و ادویه بهشان بخورد و یا وقتی موی ابرو و بینیشان را بکنند عطسهشان میگیرد. گلستان –مادرم- با بوی چوب، عطر گل، نور خورشید، بوی قهوه و …
-
4 آگوست
داستان کوتاه “قضای حاجتِ قضا و قدری” نوشتهی امیرشایان قندی
صفحه وبلاگ سعید برنا سه هفته پیش خبر مرگ غلامرضا بافتی در سن هفتاد و هشت سالگی تحت عنوان « آیا او به راستی یک قهرمان بود یا خرابکار؟» در بسیاری از رسانهها منتشر شد. درست مثل هشت سال پیش …
جولای, 2024
-
9 جولای
داستان کوتاه”اجاره خانه برای کلاس پیانو” نوشتهی مهشید پارسایی
امروز سومین روزی است که زنم برایمان دنبال خانه میگردد. فقط روز اول همراهش بودم و دیگر نخواست که بروم. نظر من توی چیزهای مهم آنقدرها هم مهم نیست. نه برای خودم نه برای زنم. بدم نمیآید تمام تصمیمهای بزرگ …
ژوئن, 2024
-
20 ژوئن
مجموعه داستان یکسومِ چپِ چشمِ چپ نوشتهی ساحل نوری
مردک کم بود، آنقدر که وقتی از حیاط رد میشد، سایهٔ عصرش هم بلند نبود. آنقدر کوتاه که انگار از سر و پا گرفته و فشارش داده بودند. روی کلهٔ گردش جادهای داشت که دورتادورش را موهای کمپشت خاکستری گرفته …
می, 2024
-
12 می
داستان کوتاه “کاش ماشینها بوق نداشتند” نوشتهی خاطره دبیرزاده
دختربچه همینطور دارد تاب میخورَد، هربار که جلو میآید نور خورشید از لابهلای خرده تارهای بیرون زده از دو بافهی آویزان کنار صورتش میخورَد به دهانش و خندهاش را واضح میکند…دختربچه همینطور دارد تاب میخورَد، هربار که عقب میرود نور …
آوریل, 2024
-
13 آوریل
داستان کوتاه”یک جفت تیلهی سبز” نوشتهی مریم سعیدی
شبهایی که بیخوابی به سرش میزد شروع میکرد به شمردن فاصله بین دم و بازدمهای احمد. خر و پفهایش گاهی صدای ریختن آوار میداد. یک وقتهایی هم انگار که نفسش گیر کند توی ششهایش، یا که یادش رفته باشد نفس …
مارس, 2024
-
28 مارس
داستان کوتاه”آبگرمکن” نوشتهی پرنیا ابهریان
خون شره میکند بین رانهایم. خیرهام به درجه آب گرم کن که گرم میشود یا نه، که ته زورش همان دو دقیقه اول حمام بوده که گرم بوده و بعدش سرما، سرما، سرما. گردنم از نگاه کردن طولانی به درجه …
فوریه, 2024
-
24 فوریه
داستان کوتاه”کشتارگاه” نوشتهی عرفان طبیبچی
مورچهها از زیرِ درِ توالت بیرون میان، سوسکِ مرده، کاندوم، پاکت وینستون آبی، سناتور شرابی و خشاب ژلوفن رو رد میکنن و زیر مبل میرسن. هر ۵ دقیقه یهدونه خرس پاستیلی رو از زیر مبل بیرون میکشن. خرسا بعد مرگ …
-
22 فوریه
داستان کوتاه”در جستجوی مکان از دست رفته” نوشتهی محمد اسعدی
زبانِ زرد و چسبناکِ آفتاب، آخرین تریشههای سایه را از پای دیوارهای حیاط لیسیده. روی لبهی سیمانیِ داغِ حوض نشستهای. خیسِ عرق سیگاری آتش میزنی. چشمت راه برمیدارد به چهارانگشت لجنِ زیتونی رنگِ ته حوض. فرو میروی. مسیر آمده را …
-
16 فوریه
داستان “عبور” نوشتهی هانیه سلطانپور
سه روز پس از طلاقمان فهمیدم که تنهاتر نشدهام. و این همانچیزی بود که خوشحالم کرد اما هنوز حزن تنهایی مزمن سالهای گذشته روی سینهام سنگینی میکرد و وزنش را روی استخوانهای قفسهی سینهام حس میکردم. آدمها معمولا درباره تنهایی …