خانه / شعر جهان / شعری بلند از غیاث‌المدهون/ برگردان: مصطفا صمدی

شعری بلند از غیاث‌المدهون/ برگردان: مصطفا صمدی

غیاث‌المدهون شاعر فلسیطینی‌الاصلی است که در سال ۱۹۷۹ در دمشق به دنیا آمده است و از سال ۲۰۰۸ در استهکلم زندگی می‌کند. دو مجموعه از آثار وی در سوئد و آخرین مجموعه‌شعرش، آدرنالین، در سال ۲۰۱۷ در میلان ایتالیا به نشر رسیده است. تم اصلی نوشته‌هایش در کتاب آدرنالین را جنگ، مهاجرت و مسائل خاورمیانه تشکیل می‌دهد که در آن غیاث‌المدهون جهان‌بینی ویژه‌ی خودش را به نمایش گذاشته است. کارهای وی به اکثر زبان‌های معتبر دنیا ترجمه شده است.

اگر در یک دنیای مجازی زندگی می‌کردیم

جنگ به پایان رسیده است

جنگ به پایان رسیده است
اما در سرم
بمب‌ها می‌افتند هنوز
اگر در یک دنیای مجازی زندگی می‌کردیم
پنجره‌ی مشرف به خانه‌ات را با روزنامه‌ای الکترونیک تمیز کرده بودم
و گل رز پلاستیکی که روی قبر برادرم گذاشتم بزرگ می‌شد.

جنگ به پایان رسیده است
و دوستانی که برای خرید مرگ تازه به بازار رفته بودند، در راه کشته شدند
اگر در یک دنیای مجازی زندگی می‌کردیم
دوستانم را بازیافت می‌کردم
چون من به دوستان مستعملم احتیاج دارم
جنگ به پایان رسیده است
دوستانم صحیح و سالم به خانواده‌های خود بازگشتند
شهدا تماماً به مادران خود بازگشتند
مادران به خانه‌ها بازگشتند
خانه‌ها، خیابان‌ها‌، مساجد، چشم‌ها، پاها
اعضای بدن به صاحبان خود بازگشتند
انگشتان برگشتند به دست‌ها
حلقه‌ها به انگشتان
مدارس به بچه‌ها
بند رخت‌ها برگشتند به بالکن‌ها
عشاق به پشتِ بام
برادرم پیش مادرم بازگشت
و من بازگشتم به دمشق

اگر در یک دنیای مجازی زندگی می‌کردیم
فراموش می‌کردم که جنگ را به خاطر بیاورم
و به خاطر می‌آوردم که جنگ را فراموش کنم
آن‌چنان که مردگان ویژگی‌های صورت ژنرال را فراموش می‌.کنند
و آن‌چنان که شُهدا راه خانه را به خاطر می‌آورند

جنگ به پایان رسیده است
و هر کسی که می‌شناختم مُرده یا جنایتکار جنگی است
و یا جنایتکارِ جنگیِ مُرده

اگر در یک دنیای مجازی زندگی میکردیم
جنگ را خاموش می‌کردم
آنچنان که تو تلویزیون را

اما ما در یک دنیای دله به دنیا آمده‌ایم
و وقتی انسان در دنیای دله به دنیا می‌آید
زمان به ماشین تحریر بدل می‌شود
و مردگان شعر می‌شوند
یادداشت کُمدی:
نبوغ دانته در برزخ نهفته است.
به آن فکر کن!
سپس بلافاصله خواهی فهمید که ما در اولین طبقه‌ی جهنم زندگی می‌کنیم.

جنگ
سعی کردم جنگ را برایت از زبانی سامی به یک زبان هندواروپایی ترجمه کنم
تو مورد اصابت ترکش قرار گرفتی
سعی کردم تو را کمک کنم
سپس خبرها ما را محاصره کردند
شورای امنیت سعی کرد تسلیحات هوشمند برای ما بفرستد
اما نیروهای امنیتیِ هوش‌متوسط آن‌ها را توقیف کردند
ما فحش می‌دادیم به صلیب سرخ
واتیکان اعتراض کرد
ما گوشت سگانی را می‌خوردیم که صاحبان آن‌ها کشته شده بودند
فعالان محیط‌ زیست اعتراض کردند
ما از غرق‌شدن نجات یافتیم
سپس حقوق اروپا اعتراض کرد

چگونه برای تو توضیح دهم
که این دنیا چقدر شبیه ضربات دستان لاغر
به دیوارهای ضخیم اتاق‌های گاز در اردوگاه‌های نابودی است، بی‌آن‌که تو از اختلالات پس از حادثه رنج ببری؟
چگونه برای تو فرق بردگان خانه و بردگان صحرا را توضیح دهم، بی‌آن‌که سوریه را با سورآلیسم اشتباه بگیری؟
چگونه می‌توانم در یک شعر واحد برایت بگویم:
دوستانم زیر شکنجه کشته شدند و تو زیباتر از نیویورک هستی
بیآنکه لورکا در قبرش بخندد یا شعر خودش را از واقعیت جدا کند؟

پاورقی تراژیک:
مشکل دنیا این نیست که یکچهارم جمعیت آن به روان‌پزشک مراجعه می‌کنند.
مشکل این است، بقیه این کار را نمی‌کنند.

شطرنج

وقتی که باد می‌گذشت
درخت را پیدا نکرد
و تبر به من نگاه کرد
در‌حالی‌که بین زبان‌ها گم شده بودم
آرام مثل صلح موقت
گیر‌ کرده در یک سیارهی آبی در حومه‌ی دوردست راه شیری
غزالی را دیدم که گرگی را پاره میکند
و خون از دندان‌هایش می‌چکد
زنان نزایی را دیدم
که به جنین‌های مرده شیر می‌دهند
دیدم مگسی الکترونیک از توییتر بیرون می‌شود
و بر سر جنازه.های دوستانم وزوز می‌کند

من کشوری را دیدم که با یک قایقِ ماهی‌گیری در حال سفر است
و مردی که گوشت برادر مُرده‌اش را می‌خورد
نه استعارگونه آن‌چنان که در قرآن آمده است
بلکه بهمعنای واقعی کلمه، مردی جسد برادرش را می‌خورد
که در بمباران کشته شده بود
تا از گرسنگی نمیرد

باد عبور کرد
و درخت را پیدا نکرد
شهر را پیدا نکرد
کشور را پیدا نکرد
نه سگان پارس می‌کردند
نه قافله‌ای گذشت
همسر بیوه‌ام به من نگاه کرد
و جنگ مثل بازی شطرنج منزه بود

بالا می‌رود قیمت بشکه‌های نفت
و پایین می‌آید بشکه‌های بمب تی‌ان‌تی بر شهرها
هواپیماها کتاب‌های درسی را لیس می‌زنند
و انگشتان کودکان را می‌مکند
در حالی‌که من ساکتم، مثل یک شهروند اروپایی
که از امتیازات جهان اول کیف میکند
و با معصومیت یک گرگ اهلی می‌پرسد:
تحمل کدام دشوارتر است:
زمستان سوئد یا بهار عربی؟

پاورقی ابزورد:
نیویورک تایمز می‌گوید: شیر سفید است.
پل سلان می‌گوید: شیر سیاه است.
مادرم می‌گوید: شیر موجود نیست.

استعاره‌ای از یک دنیای مجازی

حق با دانته بود
این کمدی که شاهد آن هستیم، الهی است
یا منصف اگر باشم، باید بگویم؛
حداقل ۹۷ درصد آن الهی است
اگر نه، چطور توضیح می‌دهی که همهچیزِ اطرافِ ما شبیه استعاره‌ای از یک دنیای مجازی است!
گل‌ها از طریق زنبورها رابطه‌ی جنسی برقرار می‌کنند!
آدولف هیتلر گیاه‌خوار بود!
ما خوشحالیم زیرا ایالات متحده‌آمریکا بمب اتمی بر توکیو نینداخته است!
طرفداران دیکتاتور برای ممنوعیت تظاهرات، تظاهرات کردند!
دوستت دارم!
خدا سرزمینی را می‌فروشد که پر از شیر و عسل است!
طبق گزارش جهانی شادی، فنلاند خوشبخت‌ترین کشور دنیا است!
و صلیبی که از گردن تو آویزان است
چیزی بیشتر از یک ابزار شکنجهی رومی بهحساب نمی‌آید!

پاورقی تراژی‌کُمدی:
از آن‌جا که در آخر همه می‌میرند، میزان مرگ‌ومیر در سوئد و سوریه یکسان است.

Lebten wir in einer virtuellen Welt

Der Krieg ist zu Ende

Der Krieg ist zu Ende
aber in meinem Kopf
fallen die Bomben noch immer
Lebten wir in einer virtuellen Welt
hätte ich das Fenster, das auf dein Haus blickt, mit einer elektronischen Zeitung geputzt
Und die Plastikrose, die ich auf das Grab meines Bruders gelegt habe, wäre gewachsen.
Der Krieg ist zu Ende
und die Freunde, die auf den Markt gingen um einen frischen Tod zu kaufen, wurden auf dem Weg gerötet.
Lebten wir in einer virtuellen Welt
hätte ich meine Freunde recycelt,
denn ich brauche gebrauchte Freunde
Der Krieg ist zu Ende
Und die Toten sind wohlbehalten zu ihren Familien zurückgekehrt.
Die Märtyrer Kehrten im Ganzen zu ihren Müttern zurück,
Die Mütter kehrten nach Hause zurück,
die Häuser, die Straßen, die Moscheen, die Augen, die Füße, die Körperteile kehrten zu ihren Besitzern zurück.
Die Finger kehrten zu den Händen zurück,
Die Ringe zu den Fingern,
Die Schulen zu den Kindern,
Die Wäscheleinen kehrten zu den Balkonen zurück,
Die verliebten zu den Dächern,
Mein Bruder kehrte zu meiner Mutter zurück,
Und ich bin nach Damaskus zurückgekehrt
Lebten wir in einer virtuellen Welt
würde ich vergessen,
mich an dem Krieg zu erinnern.
und ich würde mich daran erinnern, ihn zu vergessen, wie die Toten die Gesichtszüge der General vergessen
und wie Märtyrer sich an dem Weg nach Hause erinnern.
Der Krieg ist zu Ende
Und alle, die ich kannte, sind tot oder Kriegsverbrecher
oder tote Kriegsverbrecher
Lebten wir in einer virtuellen Welt
würde ich den Krieg ausschalten wie du den Fernseher
Aber wir wurden in einer Hurenwelt geboren
und wenn der Mensch in einer Hurenwelt geboren wird, verwandelt sich die Zeit in einer Schreibmaschine
und die Toten werden zu Gedichten
Komödiantische Anmerkung:
Das Genie Dantes liegt im Limbo verborgen.
Denk mal darüber nach
Dann begreifst du sofort, dass wir im ersten Kreis der Hölle leben

Krieg

Ich habe versucht, dir den Krieg aus einer semitischen in eine indoeuropäische Sprache zu übersetzten
Und da wurdest du von Splitten getroffen
Ich habe versucht dir zu helfen da umzingelten uns die Nachrichten.
Der Sicherheitsrat versuchte, uns intelligente Waffen zu schicken
Doch sie wurden von den nur wenig intelligenten Sicherheitskräften konfisziert.
Wir beschimpfen das Rote Kreuz, da protestierte die Vatikan.
Wir aßen das Fleisch von Hunden, deren Besitzer getötet worden waren, da protestierten die Umweltschützer.
Wir wurden vor dem Ertrinken gerettet, da protestierte die europäische Rechte.
Wie soll ich dir erklären, wie sehr diese Welt den
Schlägen magerer Hände gegen die dicken Wände der Gaskammern in den Vernichtungslagern gleicht, ohne dass du ein posttraumatisches Belastungstrauma bekommst?
Wie soll ich dir den Unterschied zwischen Haussklaven klären und Feldsklaven erklären, ohne dass du Serien und Surrealismus verwechselt?
Wie soll ich dir in einem einzigen Gedicht sagen:
Meine Freunde wurden UNTER Folter getötet, und du bist schöner als New York, ohne dass Lorca in seinem Grab lacht
oder sich di Poesie von der Realität abtrennt?

Tragische Fußnote:
Das Problem dieser Welt ist nicht, dass ein Viertel der Weltbevölkerung zum Psychiater geht.
Das Problem ist, dass der Rest nicht geht

Schach

Als der wind vorbeiwehte, fand er den Baum nicht
Und Axt blickte zu mir, während ich zwischen den Sprachen verloren war, ruhig wie der Waffenstillstand
Auf einem blauen Planeten festhängend, in einem weit entfernten Vorort der Milchstraße.
Ich sah, wie eine Gazelle einen Wolf riss und ihr das Blut von den Zähnen tropfte.
Ich sah unfruchtbare Frauen, die tot geborene Föten stillten.
Ich sah eine elektronische Fliege aus Twitter herausfliegen und die Leichname meiner Freunde schwirren.
Ich sah ein Land in einem Fischerboot fahren, und einen Mann das Fleisch seines toten Bruders essen.
Nicht metaphorisch wie im Koran, sondern einen Mann, der Leiche seines bei der Bombardierung getöteten Bruders isst, um nicht zu verhungern.
Der Wind wehte vorbei und fand den Baum nicht,
fand die Stadt nicht, fand das Land nicht.
Weder bellten die Hunde noch zog die Karawane vorbei.
Meine verwitwete Ehefrau schaut zu mir, und der Krieg ist sauber wie das Schachspiel.
Die Ölfässer steigen im Paris, und die TNT-Fässer sinken auf die Städte hinab,
die Flugzeuge lecken an Schulbüchern und nuckeln an Kinderfingen.
Und ich bin so still wie ein europäischer Bürger, der die Privilegien der Ersten Welt genießt.
Und sich mit der Unschuld eines Hauswolfs fragt.
Was schwieriger zu ertragen ist: der schwedische Winter oder der arabische Frühling?

Absurde Fußnote:
Die New York Times sagt: Milch ist weiß.
Paul Celan sagt: Milch ist schwarz
Meine Mutter sagt: Es gibt keine Milch

Eine Metapher aus einer virtuellen Welt

Dante hatte Recht.
Diese Komödie, die wir erleben, ist göttlich.
Und um Fair zu sein, sagen wir, sie ist mindestens zu 97 Prozent göttlich.
Wie willst du sonst erklären, dass alles um uns herum einer Metapher aus einer virtuellen Welt entstammt!
Die Blumen machen Sex durch Bienen!
Adolf Hitler war Vegetarier!
Wir sind glücklich, weil die Vereinigten Staaten von Amerika keine Atombombe auf Tokio warfen!
Diktatorenunterstützer demonstrieren für ein Demonstrationsverbot!
Ich liebe dich
Gott verkauft das Land, das voller Milch und Honig ist!
Finnland ist laut Weltglücksbericht das glücklichste Land der Welt!
Das Kreuz, das um deinen Hals hängt, ist nicht als ein römisches Folterinstrument!

Tragikomische Fußnote:
Weil am Ende alle sterben, ist die Sterberate in Schweden und Syrien gleich hoch.

درباره‌ی تیم تحریریه آنتی‌مانتال

تیم تحریریه آنتی‌مانتال بر آن است تا با تولید محتوای ادبی و انتشار آثار همسو با غنای علمی، هرچند اندک در راستای ارتقای سطح فرهنگی جامعه سهیم باشد. امیدواریم که در این مسیر با نظرات و انتقادات خود ما را همیاری‌ کنید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *