طاغی
لانهای کاشتهام
گذاشتهام در اتاق
که مثل چالهای
مچاله کند مرا
در منی
که اتو گرفته باشد زیر
چروکیاش را
و انداخته باشد روی چوبی
که زمین نخورد
به شخصیتم بر نمیخورد
به آنکه وقتی تنش میروم
به تنگی میرود از بلند
بالا
من این پایین
زیر این پوستها گمم
پوستم میکنند
مثل کادویی در کاغذ
نه پوستم به کلفتی این پالتو
نه آنقدر پوست کلفتم که این پالتو
باید فکری بکنم
بکنم این خانه را
از اتاق
طاق باز